من خیلی دیر با تکنولوژی کنار می آیم. به سختی گوشی جدید، یخچال جدید، لپ تاپ جدید( و الان که دارم فکر می کنم درباره غیر تکنولوژی ها هم همینطورم ) کیف جدید و کفش جدید می خرم
اون گوشی سامسونگم را که به یاد دارید، وقتی دزد کیفم را به همراه گوشی دورن آن از روی شانه ام بلند کرد
ته ذهنم یک حس رهایی بود، کنار نمی آمدم با امکانات فوق پیشرفته و اون تاچ لعنتی اش
بعدش هم رفتم یک گوشی کیبرد دار ارزان خریدم و خلاص
به همین علت مقاومت زیادی در برابر خرید تبلت کردم
حتی حاضر شدم به جای آن یک مینی لپ تاپ از دوبی بخرم که بعد از چند روز کار فهمیدم که صفحه کوچکش کلافه ام می کند و خیلی هم سبک نیست و فروختمش
سرانجام این مسافرت های هر هفته برای تدریس و لپ تاپ سنگین مجبورم کرد که تصمیم بگیرم
حالا دیگر وب را سوراخ کردم از بس سرچ کردم و با تبلت تمام کسانی که می شناختم ور رفتم ببینم این تکنولوژی می تواند با من ارتباط برقرار کند(توجه کردید من وظیفه ای در ارتباط برقرار کردن ندارم)
سرانجام آنچه که می خواستم را خریدم
چند روزی است که چنان با او یکی شده ام که از روزهای بدون آن حیرت می کنم
متعجب از سازگاری سریعم به دلایل این امر می اندیشدم و دلیلش را دیشب در رختخواب فهمیدم
زمانی که تکیه داده به بالش ها تبلت به دست درحال خواندن کتاب بودم و به صورتی ظاهرا مجازی و عمیقا حقیقی "ورق می زدم"
.
.
.
مدتها بود...مدتها ...خیلی زیاد...که دیگر در تختم کتاب ورق نزده بودم