۶ بهمن ۱۳۹۲

گویا اینا کلا در درک ارتباطات خانوادگی مشکل دارن شدید...

دوقلو ها به غصه اومدن سراغ مادرک و نگران که چرا خواهرک؛ بابا نداره ؟
مامان براشون توضیح داده که همین "عمو" (که خیلی هم باهاشون بازی می کنه ) بابای خواهرک است 
آنان باور نکرده اند و قرار شده که شب که بابا اومد، خواهرک جلوی اونا چند بار صداش کنه" بابا "و اونم جواب بده تا این باری از ذهن پر دغذغه این دو تا خل و چل کم بشه 
...
نگران بشم براشون دیگه نه ؟

۴ نظر:

الا گفت...

بنظر من مشکل ندارند. همه بچه ها در مرحله رشد ذهنی از این سئوالها میکنند.
< رشته تحصیلی ام بوده!>. برای اطلاعات بیشتر یک نگاه به نظرات یا < گلدمن> در مورد مراحل رشد ذهنی کودک بیانداز. حتی زمانی هم در مرحله رشد تفاوت اشیاء یا محیط با موجودات زنده هم هست. مثلا کمد یا صندلی. این مرحله که صندلی ، جان ندارد اگر با او حرف بزنی حرفهایت را نمی فهمد رفته رفته شکل میگیرد. نا گفته نماند نظریات پیازه سخته فهمیدنش. اما متن ساده و قابل فهم برای همه هم در دسترس است.

الا گفت...

در کامنت بالا نظرات پیازه حذف شده بود.

ناشناس گفت...

من يادم مياد وقتي شش سالم بود مدتها به عكس كتاب داستان كه ابري روي سر بچه اي بود و تويش چيزهايي نوشته شده بود فكر ميكردم و هر چه ميگفتند اين دارد فكر ميكند و ازا ين حرفها. نميفهميدم

Unknown گفت...

من فکر میکردم یه جای شلوغ پلوغی بوده اول دنیا.آدما به همدیگه میگفتن تو بیا خاله ی من شو تو عمه ی من شو و اینا:)) فکرم میکردم عمه کوچیکه رو واسه اینکه مواش طلاییه انتخاب کردیم:)))))
باور کن!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...