۱۸ فروردین ۱۳۹۳

گزارش آخرين جمعه سال

صبح شکوفه با مخلفات صبحانه به خانه ام آمد که با خاطرات او از وین و سوقاتی هایی که از طرف آبجی دومی آورده بود حسابی چسبید .
کلا آدم خواهر تو خارجه داشته باشه خیلی خوب می دانید؟ هی این جنس های خارجی به دستش می رسه که بوی خارجه می دن
شما میدانید بوی خارجه چیه ؟ 
خارجه همیشه توی چمدون نو مادرک بود، چمدون چرمی بود و  داخلش آستر براق بود و قفل داشت و پر از چیزهایی  که سالی یه بار می شد دیدشون اونم  وقتی که مادرک می خواست کادو بده به کسی و بازش که می کرد بوی خارجه جادو میکرد. بوی که پر از امنیت و پاکی و مادرک بود
هنوز هم بعضی وقتی ها در سفرهای بیرون ایران وارد مرکز خریدهای بزرگ که می شوم بوی خارجه  همان حس لذت بخش کودکی را زنده می کند
به جز بوی خارجه شکوفه  دسر شکلاتی دنت هم خریده بود. من هیچوقت با شکلات های مایع میانه ای نداشتم اما فکر کنم از امروز یک لذت به مابقی لذتهای زندگیم اضافه شد...لذیذ بود
بعدش رفتیم جمعه بازار که رنگ و بوی عید گرفته بود و من برای دوقلوها عروسک و لباس خریدم و برای مادرک رومیزی و برای خودم پادری و کلی به رانندگی شکوفه خندیدم کاملا معلوم بود که مدتی ایران نبوده است؛ بین خطوط رانندگی می کرد، حق تقدم را به عابر پیاده می داد و لایی کشیدن اصلا برایش مفهومی نداشت
اینقدر که صدای پلیس هم در اومد و داد زد: خواهرم برو 
و شکوفه با صدای نرم و نازکش حیرت زده از من می پرسید : یعنی مردم را زیر کنم؟
ظهر برگشتم خانه و چون صاحبخانه من قصد ندارد بازگشت سرما را بپذیرد و شوفاژها را روشن نمی کند در خانه پالتو پوشیده ام با جوراب پشمی و رفته ام زیر پتو  و می خوابم و بیدار می شوم و سریال نگاه می کنم و دنت می خوردم  و
الان بزرگترین مشکل من این است که باید برای دستشویی از زیر پتو بیرون بیایم
چقدر زندگی سخته خداییش


هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...