در همان فيلم نرگس صحنه اي هست كه عادل در فرداي شب عروسي ، نرگس را به خانه خودش مي آورد، خانه اي كلنگي و كثيف و شلوغ، خانه اي كه آفاق نگذاشت شب اول عادل نرگس رابه آنجا بياورد و آنها شب را در خانه او گذراندند با آن صحنه زيباي كفش هاي سفيد و سياه دم در و آفاقي كه در بالاي پله ها برخود مي لرزد( بايد نام فيلم آفاق مي بود)
حالا امروز صبح ، عادل لنگه جورابي را پنهان مي كند و نگران است، دختر با چادر گل گلي در آستانه در ايستاده، به اتاق نگاه مي كند ، به همه كهنگي و فقر و كثيفي و چادرش را بر مي دارد، نور از پشت سرش حاشيه هاي بدنش را مشخص كرده و پاهايش كه در جورابهاي سفيد مانند دو كله قند وارونه است(مانند پاهاي فردوس در سووشون)
و لبخندي مي زند كه نوربه صورت و خانه عادل مي آورد،
در انجا نرگس طوري چادر از سر بر مي دارد كه ديدني است، آشناست ، مي شناسيم، ديده ايم در زنان ،در دختران و مادران، چادر برداشتن هزار معني دارد، نرگس طوري چادر از سر بر مي دارد كه ما مي دانيم يعني چه با اينكه جايي ثبت و تقسيم بندي و نامگذاري نشده است، نرگس جوري چادر از سر بر مي دارد كه عادل هم معنايش را مي داند، معنايي كه نوشتنش طولاني است، اگر بخواهي بنويسي مي شود:
عادل از فقرت نمي ترسم، از شلوغي ات و كثيفي ات نمي ترسم، مي مانم و همه اين همه را سامان مي دهم
و حتي جوري چادر را بر مي دارد كه مي گويد: بيا شروع كنيم
حتي طوري چادر بر مي دارد كه مي گويد : دوستت دارم عادل و تو را با اين همه فقر و فلاكت و بدبختي مي پذيرم
براي همين عادل خيالش راحت مي شود، براي همين نفس ما و عادل به راحتي از سينه مان بالا مي آيد ،
چون نرگس با پاهايي به شكل كله قند وارونه، آنجا در آستانه در پر نور ايستاده و خيال ما را راحت مي كند كه از پس همه چيز بر مي آيد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر