در سالهاي دور ، بيست سال پيش گمانم، دختري همكلاسيمان بود كه امروزي ها صدايش مي زنند "داف"
با همان مشخصات دافها: خوشگلو خوش هيكل و مغز نخودي،
يك روز اين داف خودنما، در رقابتي با خودش مي گفت كه چنين است و چنان ، كه ليلي زمانه است و همه اجناس ذكور دانشكده ،مجنون اويند و آنچنان در اين باب اصرار كرد كه حوصله يكي ديگر از دخترها سر رفت و پيشنهاد مسابقه اي براي اثبات حرفش را به او داد
داف باستاني كه توان شك در جذابيتش را نداشت ، فورا پذيرفت و قرار شد هر كدام چرخي در كتابخانه پسران بزنند و ما داواران زشت وبي ريخت هم از آن بالا رصد كنيم و بشماريم تعداد حواسهاي پرت شده آنان را
اولي رفت و در كتابخانه گردشي كرد و تعدادي مجنون را سراسيمه كرد و با احساس شگرف پيروزي در سيمايش بازگشت،
دومي كه دختري كم حرف و كم رنگ و كم پيدا بود و ما اصلا نمي دانستيم چرا وارد اين مسابقه بي حاصل شده، بلند شد و دستي به زير مقنعه برد و ناگهان آبشاري از موهاي به رنگ طلا از زير مقنعه سرمه اي بيرون ريخت ، آبشاري كه تا پايين كمرش جريان داشت و فك ما را به زانوانمان رساند
دخترك رفت و در كتابخانه سركي به يكي دو كتاب كشيد و برگشت
اين همه سال گذشته و من هنوز آن اكسير طلايي كه در هوا مي چرخيد و بر چهره تمامي افراد حاضر، گرد شيفتگي و حيرت و شيدايي مي پاشيد را فراموش نمي كنم، موسيقي كه از چرخش طره هاي گيسويش در فضا پخش مي شد، جادويي بود
زيبايي مطلق، بدوي و اصيل و ميرا
و البته قيافه داف سابق را هم هرگز فراموش نخواهم كرد
و حالا هر وقت سخنراني از خود متشكر، نويسنده اي خود شيفته، سياستمداري خودنما مي بينم،، دلم مي خواهد كسي بيايد و دستي به زير مقنعه اش ببرد
اولي رفت و در كتابخانه گردشي كرد و تعدادي مجنون را سراسيمه كرد و با احساس شگرف پيروزي در سيمايش بازگشت،
دومي كه دختري كم حرف و كم رنگ و كم پيدا بود و ما اصلا نمي دانستيم چرا وارد اين مسابقه بي حاصل شده، بلند شد و دستي به زير مقنعه برد و ناگهان آبشاري از موهاي به رنگ طلا از زير مقنعه سرمه اي بيرون ريخت ، آبشاري كه تا پايين كمرش جريان داشت و فك ما را به زانوانمان رساند
دخترك رفت و در كتابخانه سركي به يكي دو كتاب كشيد و برگشت
اين همه سال گذشته و من هنوز آن اكسير طلايي كه در هوا مي چرخيد و بر چهره تمامي افراد حاضر، گرد شيفتگي و حيرت و شيدايي مي پاشيد را فراموش نمي كنم، موسيقي كه از چرخش طره هاي گيسويش در فضا پخش مي شد، جادويي بود
زيبايي مطلق، بدوي و اصيل و ميرا
و البته قيافه داف سابق را هم هرگز فراموش نخواهم كرد
و حالا هر وقت سخنراني از خود متشكر، نويسنده اي خود شيفته، سياستمداري خودنما مي بينم،، دلم مي خواهد كسي بيايد و دستي به زير مقنعه اش ببرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر