۵ فروردین ۱۳۹۴

پس كجا رفتند فرزندان آن مرد؟

 مادرك مي گويد پنجاه سال پيش كه نوجوان بوده و اتاقهاي خانه اشان را اجاره مي دادند، مرد جوان راننده اي مستاجر يكي از اتاقها بوده كه هر شب زنش تنها بلوز او را مي شسته و با شعله آتش خشك مي كرده است، هر روز صبح مرد با يك دستمال كل ماشينش و با يك سطل سرش را مي شسته مرد عقيده داشته : راننده اي كه پشت يقه اش كثيف باشد، مسافر سوار تاكسي اش نمي شود
 ، ، 
،
و من به ياد مي آورم تمام راننده تاكسي هاي پلشت را در اين همه سال تاكسي سواري

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...