در خانه شمال با خواهرك در حال چيدن گوجه سبزهاي باقيمانده در ارتفاعات درخت هستيم،
خواهرك مي گويد: مي داني اگر زنبورها همه بميرن، حيات روي كره زمين از بين مي ره
و من در تلاشم براي چيدن آن بزرگترين گوجه سبزم
نمي دانستم
ادامه داد:مي دوني زنبورها دارن از تهران مي رن، از سر و صدا بدشون مي ياد، آلودگي
نوك انگشتانم به گوجه رسيده است
نمي دانستم
مي گويد: اخه گرده گلهارو جابجا مي كنن، اگه بميرن تمام درختا و گل و گياها مي ميرن
گوجه را چيدم، سبز و خنك و براق بود
خواهرك مي پرسد:مي از اينجا فرار مي كنن
نردبان زير پاييم تكان ترسناكي خورد، گوجه از دستم افتاد
زنبوري روي آن نشسته بود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر