از الان تا وقتي كه بتونم سعي مي كنم هر بهار سري به اردبيل بزنم، مناظر اين استان در جايي از ذهن و روح من قرار گرفته كه نياز به تكرار لذتش مدام با منه
به خاطر همين من و رها و محدثه با فيبي در اخرين روزهاي خرداد زديم به جاده براي ديدن جاده ها
و من براي اولين بار من رفتم صندلي عقب و متوجه شدم كه همچين هم بد نيست ها، هم پاهامو دراز مي كنم، هم منظره ها را وايد اسكرين مي بينم و هم از ليدري و كمك راننده گي خلاصم
و كافي است پا در جاده هاي شمالي بگذاري تا زيبايي ها آغاز شود
و اين وسط علاوه بر لذت بردن از منظره ها به ريش هم مي خنديديم، مثلا محدثه تازه عروس هنوز ماشين لباسشوي اش را روشن نكرده ، مي گه : ازش مي ترسم دكمه هاش يجوريه انگار اگه بهش دست بزني خراب ني شه
رها هم با دلگرمي مي گفت: حق داري عزيزم، فقط هر از گاهي درشو باز كن با دست بچرخونش كه خراب نشه
محدثه شاكي رفت سراغ اب معدني ها مي پرسه : مي شه بهش دست زد؟
رها با همون قيافه همدلانه مي گه: اره ، اره ، نگران نباش اين خراب نمي شه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر