۵ دی ۱۳۹۴

من بسيار خوشبختم

امروز، در تمام ساعتهایی که آفتاب بود، در مهتابی روی صندلی راحتی لمیدم و از جین استین خواندم، 
فضای دلپذیر  و ملایم و عاشقانه کتابهای او با صدای غازهای همسایه و زنبورهای که در آفتاب جان گرفته بودند، ترکیب بسیار لذت بخشی ایجاد کرده بود و من به یاد آوردم که مدتهاست در آفتاب دراز نکشیده و کتاب نخوانده ام
کاری که در سالهای دور ، آن زمان  که هنوز در چرخگوشت سریع گذر با شتاب روزها  نیفتاده بودم، در دوران نوجوانی مدام انجام می دادم
احروز هر  از گاهی سرم را بالا می آوردم از پشت عینک افتابی به آسمان و نارنج ها و آخرین گلهای رز پاییزی نگاه می کردم و با خود م تکرار می کردم

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...