یک سرباز لر ماشین ارتش را داده بودند دستش،ماشین خراب می شود، در راه می ماند. زمانی که بر می گردد به فرمانده می گوید: چالان چولایی، چس فرسخ، هین دیفرانسیل، زرت
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۲ نظر:
ali hasti
جالب بود امشب یکسال نوشته هات مربوط به سال 2004 تموم شدند .
راستی چرا به من سر نزدی تا به حال ؟ نکنه به قول خواهرم مدلت اینجوریه ؟! آره ؟ اشکالی نداره عزیزم . امیدوارم همیشه موفق و شاد و سلامت باشی . از نوشته هات لذت می برم .
ارسال یک نظر