نوجوان بودم وقتی برای اولین بار کتابی از او خواندم . تمامی دوستانم را دیوانه کردم با صحبت درباره اش اما هیچکدام کتاب را نخواندند تا لذتم را تقسیم کنم..
دانشجو لیسانس بودم که وضعیت آخر منتشر شد و دوباره کتاب به دست در تمامی اتاقهای خوابگاه وراجی کردم اما بازهم کسی از آن دانشجویان جدی و درسخوان حاضر نشد در لذتم شریک شود.
زمان فوق لیسانس که دیگر دوستان کتاب خوانم اصلا او را قبول نداشتند و من خجالت می کشیدم از او بگویم
و برای سالها فقط من بودم و ...
شراب خام
دل کور
داستان جاوید
ثریا در اغما
درد سیاوش
زمستان ۶۲
شهباز و جغدان
فرار فروهر
باده کهن
اسیر زمان
بازگشت به درخونگاه
حالا من انبوهی تصاویر در ذهنم دارم از آن تنها قهرمان تمامی کتابهایش، از جلال آریان جذاب و تلخ که زندگیش همیشه به طرزی مخوف تحت تاثیر کتابی بود که می خواند و مرگ زنانی که دوست می داشت سرنوشت او بود
منتقدان هر چی می خواهند درباره ارزش ادبی و شیوه نگارش و قصه پردازی او بگویند. من بسیاری از شاهکارهای ادبی را یکبار هم به زور خوانده ام اما هیچگاه از خواندن چند باره کتابهایش سیر نشده ام.
و امروز با شنیدن خبر رفتنش دلم برای تمامی رمانهایی تنگ شد که در بهشت شخصی اش خواهد نوشت
بهشتی که حتما شباهتی زیاد به آبادان قدیم دارد و او در شبی شرجی پشت باری نیمه تاریک با لیوانی پر از یخ در دستش نشسته و به دریا نگاه می کند .