۹ آبان ۱۳۸۸

آواز احتمالا بهبهانی


بشیر نذیر یادته
اوسالیونه(ان سالها)
من و تو بودیم مثل
شمع وپروانه
دی ته اره رسسسو(دیدی از راه رسیدی)
گوتی نه خسه(گفتی خسته نباشی)
حالا جفا بسندی(حالا جفا می کنی)
غم دنیا همندی(غم دنیا به من می دی)
اگه منو نمی تی(اگه منو نمی خوای)
پ چشمکت چه لندی(پس چشمکت برای چیه؟)

تبصره: دختر خاله نمی دونم از کی یاد گرفته مدام با اون صداه می خونتش

۸ آبان ۱۳۸۸

یادت باشه گیس طلا

زندگی اجتماعی ورضایت شغلی را اگر بچسبی از بسیاری از چس ناله های روانشناسانه شناخت روح وروان خودت در امان خواهی بود

۷ آبان ۱۳۸۸

مفرح

دختر خاله نشسته کنارم داره شلوارش را وصله پینه می کنه.اون موهای بلند فرفری را کوتاه کرده و حالا بیشتر شبیه گل شیفته شده و با همون صدای نازک شخصیت تخیلیش داره بلبلی می کنه :

به نظرت بهتر نیست زودتر زلزله بیاد ا؟آخه اینجور ادم امنیت روحی روانی نداره!...
به نظرت من وایسم شیراز اول زلزله بیاد بعد بیام تهران کار پیدا کنم به هر حال من سرمایه پدر و مادرم هستم!

بعد متوجه شده من دارم حرفاشو یادداشت می کنم می گه:
من دیگه حرف نمی زنم شاید بعد من ادم مشهوری شدم بعد تو با این نوشته ها آبروی منو میبری ...یه وقت ناراحت نشی ها...از این به بعد فقط با ایما و اشاره حرف می زنم

یه مدت سکوت می شه بعد از من می پرسه: صدای شکم شما بود؟

- وا...صدای شکم خودت بود دیوانه

- ا ا ا ا خیلی جالب بود ،چرا صداش از دور اومد؟

۴ آبان ۱۳۸۸

۳ آبان ۱۳۸۸

توصیه ها ی ایمنی

بایا داره تو این کلاس حسابی خوش می گذره. هم کلاسی ها کلی ذوق و استعداد از خودشون نشون دادن ...

مربی: در زمان آتش گرفتن خودرو چه باید کرد؟

جواب های بچه ها
- پتو رو ماشین می ندازیم
- ماشین را خاموش کرده و از ان خارج می شویم
- می دویم عقب با موبایل از صحنه انفجار ماشینشمون فیلم می گیریم واسه رفقا بلوتوث می کنیم

۲ آبان ۱۳۸۸

اه ای عشق گم شده بازت نمی نهم


من امروز متوجه شدم که سالهاست که عاشق موتور ماشین بودم و خودم متوجه نبودم. چطور این همه سال بدون کاربراتور، میل لنگ وساسات زندگی کردم.

۱ آبان ۱۳۸۸

سرهنگ هارور

دارم می رم کلاس ایین نامه ...بعله ...من هنوز گواهینامه ندارم که چی؟

حالا

تو این کلاسه هیچکس پایه خندیدن نیست و من باید مدام در حال کنترل خودم باشم. سرهنگه توضیح می دهه در حد مرگ .اونقدر که نزدیکه بالا بیاری .اون وقت یکی یه سئوال می کنه که یعنی هرچی تا به حال سرهنگه گفته به فاک می ره ..

ملت معلومه بعد از دیپلم دیگه لای کتاب باز نکردن. چنان غلط های املایی در جزوه نویسی بغل دستی ها می بینم که جفت شیش می یارم. اونم دخترای فشنی که هلاک تیپشونی

حالا اینا همه به کنار خود سرهنگه..

عاشق درس دادنشم . تمامی تخلفاتی که توضیح می ده منجر به چنان تصادفات دلخراشی می شه که فقط به درد فیلمنامه نویسان فاینال دیستنیشن می خوره..دل و روده ولو می شه ..سر از تن جدا می شه ..امروز شیشه عینک رفت تو چشم طرف کور شد...

تازه بعد از شرح صحنه تصادفش، با تاکید دست و سر و صورت می گه: دیده شده اینا ها ...دیده شده ...خدا برای کسی نخواد

اونم در حالی که همه چهره ها از وحشت و درد و رنج کج و کوله شده و سرهنگه از این قدرت تاثیرش رفته تو فضا

"این خدا برای کسی نخوادش" دیگه نقطه انفجار منه ..اخه مگه می شه نخندید

حیف تو این کلاس پایه ندارم

۳۰ مهر ۱۳۸۸

جدا


من مشکلم با کار کردن نیست مشکلم با ساعت کارکردنه
خب صبحا که تازه از خواب بیدارشدم و گیجم تا ده...ده به بعد هم که باید کارهای اداری ام را بکنم مثل بانک و اینا
ظهر که ناهار بعدشم که سنگینم و خوابالود اصلا تمرکز ندارم. عصر هم که مال بیرون رفته و گردش و اینا
شب هم که شام و بعدش هم تلوزیون واینترنت و ده به بعد هم مبارزه که نخوابم و کار کنم که همیشه شکست خوردم
خب پس من کی باید روی رساله ام کار کنم
اصلا قصد خنداندن شما را ندارم من واقعا وقتی که سرحال باشم وبخوام کار کنم ندارم

۲۹ مهر ۱۳۸۸

گریز از آزادی

قبلا هم گفتم که آن مثال سارتر را خیلی دوست دارم درمورد زنی که با معشوقش قرار فرار می گذارد اما ناخودآگاه طوری این عمل را انجام می دهد که همسرش سر بزنگاه مچ او را بگیرد و بر گرداند.
دوستی دارم که این داستان سالهاست درباره اش روایت می شود و تعداد تکرار آن برایم حیرت انگیز است. او بیست سال است که سعی می کند از دایره زندگی روتینش فرار کند و تلاش های فراوانی با برنامه ریزی های دقیق انجام می دهد. او روزها و سالها تمامی مراحل را به دقت انجام می دهد و تنها قسمتی را که رها می کند دقیقا آخرین قدم است.

این بار هم به قصد زندگی در کشوری دیگر تمام وسایلش را فروخته و قرارداد رهن خانه رافسخ کرده و بلیط مقصد را تهیه کرده و زمانی که برای خداحافظی بهش زنگ زدم، گفت که به دلیل"شیوع انفولانزاری خوکی" در انجا از رفتن منصرف شده!


۲۷ مهر ۱۳۸۸

مامان داره آواز می خونه، بهش میگم :مامان تو واقعا تو آواز استعداد داشتی ها ..حیف شدی
مامان می گه: نه تو شعر داشتوم، آم استعداد شاعریمو ای(اشاره به خواهرک) کور کِرد، هی صوبا واسش آواز می خوندم تا بیدار بشه، هی گفت بی صدا ،حالا افسرده می شم، شمام غصه میخوری..
خواهرک می گه: ا مگه من هی بهت نمیگم صوبا برو کنار دریا شعر بوگو
مادرک می گه: او موقع که وقت شوکوفاییم بود نی ذوشتی حال دیگه شعروم نم یاد!

۲۶ مهر ۱۳۸۸

قرینه لفظی

- سلام علیکم خوب هستین؟

- چرا دیم دریم دیدیم نبستین؟

- خب خدا را شکر اینقدر با ادب شدی که دیگه اون کلمه نگی

- اهان یادم رفت بگم که معنای "دیم دریم دیدیم" در جمله بالا همانا صوتین بود

۲۵ مهر ۱۳۸۸

زیارت قبول


سرزمین موجهای آبی

یک عدد گیس طلای مشرف به چهل ساله از راه پله تمامی بازی ها با تیوپ و مت بدو بدو بالا می رفت و به محض پرت شدن در اب، بیرون می پرید که تا وقت تمام نشده به اون یکی بازی برسه

در حالی که در تمامی تونلهای سرباز و سر بسته و سیخکی و مارپیچی و ...سر می خوردم تا پایین جیغ می زدم اساسی ...

بعنی کودک درون حالی کرد ها ...

۲۰ مهر ۱۳۸۸

نتیجه هم نشینی با دختر خاله

-شما؟

-محسنم ،مگه شماره مو تو گوشی ات نداری؟

- نه..چرا ... آها ...گفتی گوشی تو دزدیدن منم شماره تو پاک کردم دیگه ...

- ها ها ها ...یعنی تو برو اینو تو وبلاگت بنویس ...از دختر خاله هم مایه نذاز

۱۹ مهر ۱۳۸۸

مستاجر ديوانه

- خانم اينو مي پسنديد...پنجاه متري نوساز كف سراميك اشپزخونه اپن بدون مالك تك واحدي
- پشت پنجره اش درخت داره؟
-؟!!

۱۸ مهر ۱۳۸۸

صندوق صدقات گیس طلا

صبحگاه امروز یک دستگاه موتورسیکلت ازپشت سر ما امد و یک عدد هتاکی به با سن بنده که مادرزادی اندکی در افساید است نمود و رفت جلوتر، توقف کرده و منتظر عکس العمل بنده شد.

بنده هم که در ذهنم به دنبال رهیافت به دلایل عمل ایشان به مضامینی چون محرومیت جنسی، تضاد طبقاتی و خشم های سرکوب شده و اجتماع بی رحم و اینجور چیزهای مهم مهم می اندیشیدم ، با نگاهی عمیق و فلسفی به صورت آن جناب خیره شده بودم وهیچ عکس العملی نداشته و این حالت ایشان را گیج و غمگین نموده بود.

بنابراین اینجانب برای فراغ بال ایشان با تاخیر زمانی یک دقیقه به شیوه تمام خانمهای پاکدامن فریاد برکشیدم: مرتیکه کثافت ...

و ایشان نفسی به راحتی کشیده و سرخوش و شادمان گازی داده و پا به فرار نهادند...

۱۷ مهر ۱۳۸۸

مترجم همزمان گوگل


خواهرک عشق موسیقی مادرک را مجبور می کنه موزیک گوش بده و تو این سالها به تدریج مادرک خواننده ها را می شناسد و سلیقه هم پیدا کرده. بامزه اینکه اسم هیچکدام از خواننده را به خاطر نمی سپارد و تنها با القابی از این دست نامگذاریشان می کند
- ننه اش داغش نبینه
- مو کورونجی
- زردینه گردینو
- همو که عین زنان
- علی ورجقک و ...
و خواهرک برای من ترجمه میکند: جاستین تیمبرلن،بک استریت بویز،امینم ، ریکی مارتین و ....

۱۶ مهر ۱۳۸۸

احمق ها

در یک جسله کاملا جدی با یکسری آقایان کاملا جدی تر اسم برنامه را انتخاب کردند:" گل واژه های نورانی"

حالا تصور کنید قیافه مرا که از شدت تلاش برای نخندیدن مشرف به موت هستم و می خواهم برایشان توضیح دهم که در فرهنگ لغات گروهی از مردم "گل واژه " به چه معناست

۱۵ مهر ۱۳۸۸

جو زده

یه دختر بچه از این کلاس اولی ها با یه صدای نازک و یه عینک و یه دسته گل تو دستش بهم گفت: ببخشید خانم می شه منو از خیابون رد کنید؟

چنان دچار احساس مسئولیت شده بودم که نزدیک بود دوتامون بریم زیر ماشین

۱۴ مهر ۱۳۸۸

فرهنگستان ادب و زبان فارسي


- انزلي چيه

- يعني چي؟

- مثل ساروي

- خوب؟

- خب اينم انزلي چيه ديگه

- چه ربطي داره؟

-بابا يعني اهل انزليه

-ديوونه پسوند چي را واسه شغل انتخاب مي كنن نه شهر

- اوهوم اره را س مي يگي مثل گاريچي

تذكر ضروري: هيچكدام از اين علما من نيستم ها ...

۱۲ مهر ۱۳۸۸

آخه مگه می شه نخندید


پس از یکسال کار مداوم در آزمایشگاه ،گیاه دختر خاله سرانجام جواب داده و او شنگول آنها را کنار پنجره گذاشته که ازشان عکس بگیرد، باد آمده و نمونه را از پنجره بیرون انداخته و روی یک شیروانی شیشه ای که هیچ راهی برای دسترسی به آن وجود ندارد...

۱۱ مهر ۱۳۸۸

تهدید

مادرک داره فیلم نگاه می کنه با هیجان خواهرک را صدا می زنه که: بیا بیا این چی چی گفت؟

خواهرک هم داره داستانهای که دانلود کرده می خونه و حواسش نیست دیر به دیر دیالوگ ها را ترجمه می کنه .

مامانه با غیظ می گه: حالو صبروم بده..خودم می رم زبان یاد می گیرم هرچی هم التماس کنی واست معنی اش نم کنم

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...