۴ تیر ۱۳۸۸

دوباره

یه سریال بود به نام" لبه تاریکی" یادتون هست؟ کار همین بی بی سی ملعون بود. دو قهرمان قبل از مرگشون یه شعر می خوندن که تنها بیت اولش را به یاد دارم: مرهمی است زمان، به سال صفر
شاید به جای زمان بشود از کلمه"نوشتن " هم استفاده کرد

۱۸ نظر:

Arash The Archer گفت...

گیسو جان من همونیم که اینجا به جرم "حمایت از احمدی نژاد!!" انوع و اقسام فحش ها رو خوردم، امیدوارم زمان یا نوشتن و یا هر چیز دیگه ای باعث بشه این چند هفته از ذهنامون پاک بشه

میثم الله‌داد گفت...

آره. یکی رو می‌شناسم که همون‌جا می‌نویسه. توی سال صفر.
http://somayeh-zeroyear.blogspot.com

محمد تعلق گفت...

باز خدا رو شکر که دوباره شروع کردید. همین مونده بود که گیسوطلا هم ننویسه. اونوقت باس سرمو می ذاشتم زمین و نقدن ریق رحمت رو سرمی کشیدم.

ناشناس گفت...

To Arash The Archer
لیافتت همون فحشهایی که خوردیه! فقط یه رذل دروغگو از یک دروغگو حمایت میکنه!

مصطفی گفت...

من فکر می کنم هنوز مونده تا برسیم به اون قسمت داستان. شاید به سرکوب نباید به این راحتی تن داد...

Bahar گفت...

Mersi umadi gisutala.kheili delam gereft vaghti gofti dige nemiyay felan.

ناشناس گفت...

خطاب به آرش:
من حرفای اون روز شما رو تایید کردم صرف نظر از اینکه به کی رای دادم!
دیدم که وبلاگ زدین!!
خطاب به گیس طلا:
گیس طلا که اومد دوباره خیلی خوبه!

Arash The Archer گفت...

این وبلاگو الکی خیلی وقته پیش درست کردم بدون اینکه هیچ وقت چیزی بنویسم.

به ناشناس: پسرک یا دخترک، من نگفتم از احمدی حمایت کردم اما بعضی ها مثل تو با مغز کوچیکشون فکر کردن حمایت میکنم.
واقعا دارم فکر میکنم اگه یه وقتی قدرت جابجا بشه افرادی مثل تو چه حرکتی در مقابل مخالفاشون میکنن؟؟ البته میتونم یه حدسایی بزنم.
من مدتهاست قبول کردم تو جهان سوم دارم زندگی میکنم برای همین و به علت سوال بالام زیاد برام فرق نمیکنه یه دروغگو رییس جمهورم باشه یا یه رذل یا حتی (تاکید رو حتی) تو

کیقبا د گفت...

سلام گیس طلا . خوب شد که آمدی . خوشحالم که بهتر شدی . زمستان خواهد رفت و روسیاهیش به ذغال خواهد ماند .

ابريشم گفت...

نوشتن مرهم دل تو و ماست. خوشحالم كه برگشتي. دوستت دارم گيس طلا خانم سبز.

نقاب گفت...

شاید! شاید! راستی چرا پست های قبلیت را پاک کردی؟ برای فراموش کردن؟؟! برخی از واقعیت ها را هرگز نباید فراموش کرد. هر چند خیلی تلخ باشند.

ناشناس گفت...

i will never comme here again! never ever!

ناشناس گفت...

پارلمان اروپا در پاسخ به درخواست خانم شیرین عبادی هیئتی را برای بررسی نقض حقوق بشر به ایران می‌فرستد. ریاست این هیات را هانس گرت پوترینگ رئیس پارلمان اروپا برعهده دارد.


هانس گرت پوترینگ، رئیس پارلمان اروپا شامگاه روز چهارشنبه ۲۴ ژوئن اعلام کرد، این پارلمان هیئتی از حقوقدانان را برای بررسی وضعیت پر تنش بعد از انتخابات ریاست جمهوری به ایران می‌فرستد. به گزارش خبرگزاری رویترز، ریاست این هیئت را خود پوترینگ برعهده خواهد گرفت.

بدنبال ملاقات‌‌های متعدد خانم شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل با رئیس و اعضای پارلمان اروپا، و درخواست فوری ایشان برای اعزام هئیتی به ایران جهت بررسی نقض گسترده حقوق بشر و برقراری آرامش در این کشور، رئیس پارلمان اروپا به این درخواست پاسخ مثبت داد.

از آغاز ناآرامی‌ها در ایران شیرین عبادی در تلاش بود توجه مجامع و نهادهای بین‌المللی را به وخامت وضعیت حقوق بشر در ایران جلب کند. خانم عبادی می‌گوید آنچه این‌روزها در ایران در جریان است، نقض گسترده حقوق بشر است و مجامع بین‌المللی باید در برابر آن عکس‌العمل نشان دهند.

برای نخسین‌بار است که رئیس پارلمان اروپا خود هیئت این پارلمان را سرپرستی می‌کند. پوترینگ در این باره گفت: «من هرگزچنین کاری نکرده بودم. اما از آنجایی که خشونت علیه مردم در ایران بسیار شدید و مهم است، من خودم به‌عنوان رئیس پارلمان اتحادیه اروپا به ایران می‌روم تا همبستگی خود و اعضای پارلمان اتحادیه اروپا را با مردم ایران ابراز کنم.»

پوترینگ از مقام‌های جمهوری اسلامی ایران خواست حقوق و آزادی‌های بنیادین شهروندان خود را رعایت کنند. وی گفت: «نقض مستمر آزادی‌ بیان و آزادی تجمع توسط مقام‌های ایرانی به هیچوجه پذیرفته نیست.»

شیرین عبادی از بان کی‌مون، دبیرکل سازمان ملل نیز خواسته است که نماینده ویژه‌ای به ایران بفرستد. گفته می‌شود بان کی‌مون نیز در صدد اعزام هئیتی به ایران است تا نقض حقوق بشر را بررسی و نسبت به توقف آنها اقدام کند.

محمّد گفت...

این متن اون ترانه س که آخر فیلم بود:
http://www.countryfriends.dk/us/time-of-the-preacher.htm
امممم ... بعد گشتم ویدیوش رو با صدای ویلی نلسون یابیدم:
http://www.youtube.com/watch?v=8bQbCMofxbg
اون فیلم یکی از بهترین فیلمهای دوران زندگیم بود

بوالهوس پاکدامن گفت...

سلام.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
این بار جدی مینویسم. ظاهراً شوخی های من اصلاٌ جالب نبوده اند و همونطور که فکر میکردم بی جهت ترسیده اید. باور کنید یرایم اونقدرا مهم نیست که بیایم اینجا و کلی روده درازی کنم و به اصطلاح خودم را توضیح دهم اما نمیتوانم تحمل کنم که در مورد من اشتباه فکر کنند و مرا نادیده بگیرند.
چرا کامنت های من را پاک میکنید؟!
منم مثل بقیه دوستان که میان نظر میدن حق دارم نظر بدم و البته شما هم حق دارید که نظر منو پاک کنید و اگر دوست نداشته باشید دیگر نظر نمی دهم.
ولی در مورد من فکر می کنم اشتباه می کنید.
اگر به خاطر خالی بودن وبلاگم مشکوک شده اید باید خدمتتان عرض کنم که تا همین چند وقت پیش زنده بود و فعلاً موقتاً و مصلحتاً به خواب رفته است. (یعنی حذفش کردم و سپس دوباره اونو ایجاد کردم تا مبادا اسمش را کس دیگری انتخاب کند)

در فضای مجازی معمولاً رسم نیست که افراد خودشان را کامل معرفی کنند اما اگر بخواهید میتوانم به قول سیاسیون شفاف سازی کنم. من به نوشتن علاقه دارم و از نوشتن شما هم خوشم می آید. با وبلاگتان هم از طریق لینک وبلاگ یکی از دوستان آشنا شدم.

اگر این کامنت را هم پاک کنید باز هم اعتراضی ندارم.

من نه عاشق شما هستم و نه دشمن شما.

اگر به هر دلیلی شما را اذیت می کنم کافی است هر جور که صلاح میدانید به من برسانید که دیگر آرامشتان را به هم نزنم.

ظاهراً در شوخی کردن استعداد ندارم.

ارادت همراه با دلخوری زیاد و کمی هم عصبانیت.

یه بازدید کننده معولی

ساسان گفت...

2 سال بود وبلاگتو می خوندم دیگه هرگز نمی خونمش، کامنتهارو پاک می کنید با وجدانتون می خواهید چیکار کنید؟

roozmare گفت...

khosh umadi dobare :)

ع.ت گفت...

اوخی جان کری بن ( کری ون ؟)
چه یادته !
( این چه یادته را با صدای سید گوزنها بخوانید )

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...