پيرزن فوبياي خفگي در اثر خوردن استخون ماهي داره، يعني داستانيه ها ، هر وقت مي خواد ماهي بخوره عينك ته استكاني مي زنه و دنبال تيغ مي گرده و هيچكس هم نبايد در اون لحظات حساس حرف بزنه واگرنه تمركزش بهم مي خوره
آقا حالا وسط ماهي خوري خانم برق رفت و همه جا تاريك شد
او فرياد زد: برق رفت؟ تيغو نديدم،خفه شدم،،،،
و صداي خر خر خفگي از دهانش شنيده شد
همه وحشتزده به سراغ او و فيوز رفتند و
برق كه آمد، پيرزن از خفگي نجات پيدا كرده بود فقط يه سوال بزرگ وجود داشت:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر