۱۸ آذر ۱۳۸۳

آخرین درخواست

پیرزن خدمتکار موسسه ای که در ان کار می کنم برایم از 39 سال زندگی با شوهر ش می گفت . شوهری که خرجی نمی داده و او سی سال است که در این ساختمان خدمتکاری می کند تا خرج پسرانش را بدهد و مرد بی هیچ اعتنایی به قمار و خانم بازی می پرداخته است. مرد در 60 سالگی با مرض یرقان و شاید بیماری میکربی دیگری که پیرزن نمی دانست فقط می گفت دکتر ها گفته بودند غذا و ظرفها و لباسشان را از او جدا کنند، مرده است و پیرزن با درد و حیرت به یاد می اورد که: 12 روزوو نه ای خدا! او مرده من هم می می میرم... 15 روز قبل از مرگش بازم می خواست و زمانی که من نگذاشتم شکایتم را به پسرهایش کرد! ادم خجالت می کشه دیگه... اخه من صبح تا شب اینجا داشتم تی می کشیدم جارو می زدم ...خوب نمی تونستم هر شب هر شب...
دوازده روز قبل از مرگش! مرد در ان هنگام 65 ساله بوده است!

۱ نظر:

هستی گفت...

امان از دست این مردها !

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...