۱۹ تیر ۱۳۸۴
نوشی
بچه های نوشی نیستند. الان که دارم می نویسم نوشی حوله فرو کرده توی دهنش داره جیغ می زنه...تابلو جیغ مونش دزدیده شده...دیشب رفته بودم مراسی که در ان آش می پختند...از همه دور بودم ...مذهب مدتهاست که دغدغه ام نیست...اما مهریه ان زن اب و گندم بوده ..به تمام اسطوره های مادر - زمین فکر می کنم ...به ونوس ویلندروف فکر می کنم با ان شکم و سینه گرد و قلمبه...به تمام سمبل های زن- مادر - باروری - زمین...به مادر ...مادر ...مادر...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر