همکارم برای آموزش رانندگی در طی ده جلسه به همراه احتیاج داشته و هر بار برای بدست اوردن همراه ماجرایی داشته جذاب:
جلسه اول سراغ پیرزنی رفته افغانی بعد از این که دو ساعت قضیه را برش توضیح داده زنه گفته به خدا من نه پول دارم نه هیچی طلا! بعد که دوباره سعی کردندحالیش کنند گفته که کلید دستشه و پسراش پشت در می موند!
روز دوم دو تا پسر دو قلوش همراش بودند که هرکدوم 11 سالشونه رو هم می شن 22 سال
جلسه سوم خدمتکار مدرسه را به زور با خودش برده از مدیر هم اجازه گرفت اونم چادرشو از دور کمرش باز کرد و سوار شده
جلسه چهارم یک جوون سوار کردند که معتاد از کار در اومد و تمام مسیر چرت می زده
جلسه پنجم و ششم همکار دیگه ای که حامله بوده را برده که مدام می ترسیده و می گفته موظب باش الان تصادف می کنیم
جلسه هفتم یک پسر گدا را راضی کرده که پول یک روز کارشو بگیره و بیاد ماشین سواری
جلسه هشتم شب بوده مربی گفته بی خیال..
و در نهایت اینکه امتحان رد شده بوده....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۱ نظر:
جالب بود اینو بکن یه فیلمنامه.
برای صدا سیما موضوع جالبیه
ارسال یک نظر