۱ مهر ۱۳۸۴

اموزش رانندگی

همکارم برای آموزش رانندگی در طی ده جلسه به همراه احتیاج داشته و هر بار برای بدست اوردن همراه ماجرایی داشته جذاب:
جلسه اول سراغ پیرزنی رفته افغانی بعد از این که دو ساعت قضیه را برش توضیح داده زنه گفته به خدا من نه پول دارم نه هیچی طلا! بعد که دوباره سعی کردندحالیش کنند گفته که کلید دستشه و پسراش پشت در می موند!
روز دوم دو تا پسر دو قلوش همراش بودند که هرکدوم 11 سالشونه رو هم می شن 22 سال
جلسه سوم خدمتکار مدرسه را به زور با خودش برده از مدیر هم اجازه گرفت اونم چادرشو از دور کمرش باز کرد و سوار شده
جلسه چهارم یک جوون سوار کردند که معتاد از کار در اومد و تمام مسیر چرت می زده
جلسه پنجم و ششم همکار دیگه ای که حامله بوده را برده که مدام می ترسیده و می گفته موظب باش الان تصادف می کنیم
جلسه هفتم یک پسر گدا را راضی کرده که پول یک روز کارشو بگیره و بیاد ماشین سواری
جلسه هشتم شب بوده مربی گفته بی خیال..
و در نهایت اینکه امتحان رد شده بوده....

۱ نظر:

سیندرلا گفت...

جالب بود اینو بکن یه فیلمنامه.
برای صدا سیما موضوع جالبیه

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...