۱۸ خرداد ۱۳۸۵

سارا

دوستی دارم که بیست سال است با هم دوستیم او همیشه در حال تصمیم گیری برای اینده است همیشه در حال برنامه ریزی برای اینده سفر به خارج فروش خانه طلاق مهاجرت و ...همیشه زمانی که امکان یکی از این تصمیم ها عملی می شود تمام دلایل برای نادرستی این عمل را پیدا می کند سارتر یک بحث دارد با عنوان ترس از ازادی ...مثالش در باره زنی است که هنگام فرار به همراه معشوقش کاری می کند که شوهرش او را بیابد و مانع رفتنش شود
این دوست من هم کارش درست شده بود که مهاجرت کند در همین مدت اتفاقات جالبی افتاد...احساس می کند که تخمدان هایش مشکل پیدا کرده و نگران است که احتیاج به عمل داشته باشد...متوجه شده که دندانهای دخترش نیاز به ارتودنسی دارد... و اینکه بهتر نیست صبر کند تا درس او تمام شود بعد بروند به کشور دیگر...اینکه خرج سفر خیلی زیاد می شود و ممکن است که او همه چیزش را از دست بدهد ...اینک...و در اخر هم به این نتیجه رسید که اگر بتواند شغل خوبی پیدا کند می تواند همین جا بماند..فقط تصور کنید که ماه پیش من به تمام دلایلش درباره اینکه این کشور جای زندگی نیست با همدردی کامل گوش دادم امروز احساس حماقت داشتم

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...