۷ مهر ۱۳۸۵

دوستم چهار سال است با مردی دوست است. هر دو استاد دانشگاه هستند و خوشبخت ...دیشب دختری که دانشجوی هر دوی انهاست امد و به دوستم گفت که با مرد رابطه دارد. دوستم باور نکرد. دانشجو به مرد زنگ زد و مرد دیالوگ عاشقانه ای با او داشت. دوستم زنگ زد همین دیالوگ هم با اوبرقرار بود. دانشجو زنگ زد مرد به دوستم گفت که مادرش پشت خط است. مرد به دانشجو گفت که دوستم پشت خط است و در تلاش است دودرش کند. دوستم زنگ زد و از دانشجو پرسید. مرد گفت که او زن شوهر داری است که به او گیر داده اویزانش شده ...دانشجو زنگ زد. مرد به دوستم گفت که پدرش پشت خط است. گفت که پدرش زن گرفته و مادرش خبر دار شده و به همین علت باید به سفر برود. دانشجو به دوستم گفت که مرد قرار است با او به سفر برود. دوستم به مرد گفت که دروغ می گوید و مرد گریه می کرد که پدرش ومادرش در وضعیت بدی هستند و او از نگرانی دارد دیوانه می شود گریه مرد وبازی اش به شدت رئال بود به نظر من اسکار برایش کم بود. سرانجام مردزنگ زد و به جای دوستم دانشجو گوشی را برداشت و فک مرد بیچاره کش امده بود. دوستم و دانشجو به نوبت تا جایی که می خورد بارش کردند و...
انقدر خندیدم ...دستشویی رفتم ..امدم ..اب خوردم ..خندیدم...گوش دادم ..عکس و فیلم گرفتم و خندیدم...
اما در پایان دو زن در اغوش هم گریه کردند و گریه کردند و گریه کردند ...
یکیشون نگران بکارتی بود که باید ترمیم می کرد و دیگری نگران شوهرش بود که چه مرد خوبی است و اشتباه کردم که به او خیانت کردم!!!!!!!!!!!دهانم هنوز باز مانده است!!!!!!!!!!

۱ نظر:

AmirHosein Asadpour گفت...

یعنی خیلی تلخ
شاید خیلی راحت بگیم چه فرد پستی
اما باید بدونیم غیر از این خیلی حرف های دیگه پشت این ماجراس

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...