۲۱ مهر ۱۳۸۵

وقتی وارداتاق اساتید شدم... برام چایی ریخت و نون و پنیرو جلوم گذاشت... با همه حرف زد درباره اذان و شجریان و موذن زاده.... قبلا کسی رو قابل سلام کردن هم نمی دونست...فقط به این علت که وقتی وارد اتاق شدم داشت چایی می خورد.. وهنوز اذان نگفته بودند!چقدر توخالی...

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...