۱۰ آبان ۱۳۸۵

پسره داشت با موبایل حرف می زد از جلوش که رد شدم گفت
- ننه ام داره دیوونه می شه امشب شب هفتشه
سرم را بلند کردم یک حجله بود و پارچه مشکی و جوان ناکام

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...