هروقت که ناراحت می شوم غمگین و افسرده به ان جنگل فکر می کنم به برگهای مسین و زرین به درختان مه الود به چرخش دود بین انها ....و همه چیز خوب می شود...نمی دانم این نیازم به طبیعت از ان کودکی سرسبزم سرچشمه گرفته...با این تعلقم به زندگی شهری چه کنم؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۱ نظر:
و گياهان كوچكي كه حس ترحمي زير سايه تاريك درختان بزرگ دارند بر مي انگيزند و قورباغه هاي رنگارنگي كه در گودالهاي آب در عميق ترين قسمتهاي جنگل وجود دارند. من نميدونم چرا هميشه توي جنگل ب پايين نگاه ميكنم تا بالا!!!
ارسال یک نظر