برق رفته بود. نتونستم با کامپیوتر کار کنم. تلوزیون نگاه کنم و چای بخورم، حتی نتونستم غذا درست کنم یا ابرومو بردارم یا برم حموم ...تنها کاری که می شد کرد اون کاری که دیگه از ناچاری انجام دادم ...
زیر نور شمع کتاب خوندم....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۱ نظر:
بدم نیست، به آدم احساس ابوعلی سینا دست میده!
ولی از اونم که بگذری
حال میده
ارسال یک نظر