۶ شهریور ۱۳۸۶

مرشدچایانی


رفتم یه نقالی...مرشد چایانی...نقل رستم و سهراب و خوند ومن مثل همیشه وقتی رستم می فهمه سهراب و کشته ومی گه :


که رستم منم کم مماناد نام نشیناد بر ماتمم پور سام


دیگه نمی تونم جلوی این بغض دردناکو بگیرم...


خود نقال از همه بیشتر گریه می کرد...وقتیکه نقالی تموم شد تماشاگران انقدر دست زدند تا دوباره و دوباره برگشت روی سن کوچک کافه تریا تئاتر شهر


ومن مطمئن هستم که خود نقال هم می دونست که این تشویق ها بیشتربرای فردوسیه تا اون


پی افکنم از نظم کاخی بلند که از باد وباران نیابد گزند


به یه نویسنده مصری گفتند:شما با این تمدن دیرینه چرا زبان عربی را پذیرفتید؟ گفت : ما فردوسی نداشتیم


یک ارزوی محال: دیدن فیلم بیضایی درباره فردوسی


چند سال پیش که استاد شاهنامه مون برایش مقایسه های بین سیاووش وسهراب نوشتم وبرخلاف نظراوکه عاشق سیاووش بود اعتقاد داشتم که پناهنده شدن به دشمن نشانده کمبود هوش سیاسی سیاووش بوده اما تصمیم سهراب برای جنگ با ایران به قصد نشاندن رستم بر تخت ایرا ن وخودش بر تخت توران نشاندهنده کیاست بالای این پسر جوان است که دودیکتاتور را می خواست سرنگون کند


دم استاد هم گرم بااینکه امتحان کتبی را خراب کرده بودم فقط به خاطر این تحقیق به من19.5 داد


ای چسبید

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
من خیلی فردوسی رو نمی شناسم، باید به مقدار بیشتر در موردش بدونم. این نقالی تا کی برقراره در تئاتر شهر؟
خودم می دونی بی فرهنگم و شرم آوره که یه ایرانی باشم و از فردوسی خیلی ندونم، ولی می بینی که دارم تلاش می کنم، یعنی شروع کردم :)
پس دعوام نکن :)

ناشناس گفت...

يه وقت آدرس ندي ما هم بريم ببينيم ها
خسيس
خسيس
خسيس

ناشناس گفت...

پور سام خانوم دکتر! دست کم باید از قافیه‌اش می فهمیدی. این که پور زال خود رستمه و خودش نمی تونه به ماتم خودش بشینه هیچی!ا

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...