۲۱ آذر ۱۳۸۷

امید تاگور



امروز با یک نوزاد لحظات دلچسبی را گذراندم ساعتها در محوطه فرهنگسرا در آغوشش گرفتم و زیر درختان قدم زدم .با انگشتم موز له شده در دهانش می گذاشتم و آن برامدگی کوچک روی لثه اش را حس می کردم که قرار است روزی دندان شود... هیچوقت به راز شان دست نخواهیم یافت، در این نگاههای عمیقشان به من، درختان و اشیا به چه می اندیشند.. با این صداهای نامفهوم چه می گویند و در این خوابهای پر خنده وگریه شان چه می بینند...

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...