تو اختتیامه جشنواره یکی که جایزه شو گرفت پشت میکرفون گفت می خواد یادی بکنه از یک کارگردان بزرگ که اسمش زیاد برده نشده و قدرش شناخته نشده وما همه شاگرد اویم...تو دلم گفتم: دمش گرم می خواد اسم بیضایی رو ببره!
ادامه داد:و اون کارگردان خدا است..
بعد با صدای مجری های لوس برنامه کودک باهیجان جیغ کشید : تشویق کنید خدای مهربونو....
به جای خدا کلی خجالت کشیدم...
۲۳ آذر ۱۳۸۷
تهوع
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۱ نظر:
سلام
شاید حرکت اون کارگردان لزومی نداشته باشه اما
تهوع هم نداره
خیلی تا تهوع مونده
بیشتر با ماشین مسافرت کن
ارسال یک نظر