۲۷ تیر ۱۳۸۸

اسماعیل فصیح

نوجوان بودم وقتی برای اولین بار کتابی از او خواندم . تمامی دوستانم را دیوانه کردم با صحبت درباره اش اما هیچکدام کتاب را نخواندند تا لذتم را تقسیم کنم..

دانشجو لیسانس بودم که وضعیت آخر منتشر شد و دوباره کتاب به دست در تمامی اتاقهای خوابگاه وراجی کردم اما بازهم کسی از آن دانشجویان جدی و درسخوان حاضر نشد در لذتم شریک شود.

زمان فوق لیسانس که دیگر دوستان کتاب خوانم اصلا او را قبول نداشتند و من خجالت می کشیدم از او بگویم

و برای سالها فقط من بودم و ...

شراب خام
دل کور
داستان جاوید
ثریا در اغما
درد سیاوش
زمستان ۶۲
شهباز و جغدان
فرار فروهر
باده کهن
اسیر زمان
بازگشت به درخونگاه

حالا من انبوهی تصاویر در ذهنم دارم از آن تنها قهرمان تمامی کتابهایش، از جلال آریان جذاب و تلخ که زندگیش همیشه به طرزی مخوف تحت تاثیر کتابی بود که می خواند و مرگ زنانی که دوست می داشت سرنوشت او بود


منتقدان هر چی می خواهند درباره ارزش ادبی و شیوه نگارش و قصه پردازی او بگویند. من بسیاری از شاهکارهای ادبی را یکبار هم به زور خوانده ام اما هیچگاه از خواندن چند باره کتابهایش سیر نشده ام.

و امروز با شنیدن خبر رفتنش دلم برای تمامی رمانهایی تنگ شد که در بهشت شخصی اش خواهد نوشت

بهشتی که حتما شباهتی زیاد به آبادان قدیم دارد و او در شبی شرجی پشت باری نیمه تاریک با لیوانی پر از یخ در دستش نشسته و به دریا نگاه می کند .

۲۷ نظر:

پگاه گفت...

روزهای نوجوانی من هم با ثریا در اغما گذشت بارها و بارها خوندمش ، روحش شاد باشه و نامش جاوید!

کیقبا د گفت...

و اینکه همیشه جاهایی که خود سانسوری کرده بود معلوم بود . چیزهای ننوشته و چیزهای زیادی نوشته شده . اگر مجال داشت و مجالش میدادند بیشتر کتابهایش را میتوانست در چاپهای بعدی بسیار بسیار خواندنی تر از آنچه که بود بنویسد . چقدر برای سیه روزی جاوید این صاحب اصلی ایران غصه خوردیم ....

Mastane Mim گفت...

سلام یعنی جدی جدی رفت
چه بد منم خیلی از کتاب هاشو خونده بودم و با یکیشون حتی زندگی میکردم واقعا حیف شد

ازاده گفت...

روزگار نوجواني ثريا در اغما رو خوندم اولين كتابي بود كه ازش مي خوندم هفته قبل بود كه تو كتابخونه ام دنبال يه كتاب كم حجم مي گشتم ببرم پشت در اتاق عمل در حاليكه خواهرم اون تو بود بخونم چشمم افتاد به كتاب تلخ كام نوشته اسماعيل فصيح يعني اون اخرين كتابي بود كه ازش خوندم يعني پرولپس ميترال كار دستش داد چي شد كه رفت من توي اين هفته از همه دنيا بي خبر موندم ولي واقعن حيف شد حيف....

محمد تعلق گفت...

آبجی من فقط شراب خامش رو خوندم چندسال پیش و خیلی هم خوشم اومد. چی کار کنم؟... کدوم یکی رو پیشنهاد می کنی؟
استاد دانشگاه ما بوده یه زمانی. روز اول که فهمیدم کلی حال کردم. تو آبادان. تصمیم! گرفتم همه کتاباش رو بوخونم. منتها باز در برآورد کالیبر خودم دچار اشتباه شده بودم. حالا پشیمونم مث چی.

kimi گفت...

Manam ketaab hash ro baraye bache haam negah dashtam

ناشناس گفت...

روحش شاد. مرسی از خبر رسانی... اون هم در روزهایی که این اخبار بیصدا میمونن

مي نا گفت...

چقدر قشنگ ازش نوشته‌اي
داستان جاويد ش رو خونده بودم . چه جالب نميدونستم آباداني بوده

Shiva Hashemi گفت...

من نمی شناختم اسماعیل فصیح رو
یعنی کتابی هم نخوندم ازشون، پس.


روحش شاد.

میگماااا...شما ولی سبک نوشتاری جالبی دارین. خیلی برام جالبه. مرسی که مینویسن.

parvin گفت...

منم عاشق کتاباشم به خصوص زمستان 62 و شهباز و جغدا که به نظرم غمگین ترین کتابهای دنیان

یک قدیس گفت...

همیشه می خونمت ولی کامنت نمی ذارم
لهجه شیرازی که می نویسی خیلی حال می ده

سارا گفت...

طلا جان سلام
مرگ کسی که حرفهاش به دل آدم بشینه،غم همیشگی تو ذهن بجا میذاره و من فکر میکنم مرگ این نویسنده برای شماهمینطور باشه.
راستی منم مثل هم خوابگاهی های قدیم شما چیزی از این نویسنده نمیدونم اگر ممکنهراهنمایی کنید تا در این حال آشفته ای که دارم بهترینش را بخونم و بعد ادامه بدم

behnam گفت...

ممنون از مطالب جذابت.وقت کردی بهم سر بزن .نظر هم یادت نره . تونستی منو با HSE(بهنام شفیعی) لینک کن... به امید موفقیت بیشتر

ناشناس گفت...

چه خوب گفتی
حرف دلمونو زدی
یادش به خیر داستان جاویدش.....

فیروزه گفت...

سلام من هم تمامی کتاب هایش را خواندم اما وقتی خورشید هرگز نمیمیرد همینگوی را خواندم دلم از این همه تقلید گرفت

ناشناس گفت...

من هم حس خاصی از خوندن بعضی کارهاش داشتم و دارم.

محمد تعلق گفت...

یه سوالی پرسیده یکی اینجاها آباجی خانوم. نمیخوای جواب بیدی؟

گیس طلا گفت...

بابا شیرازی تنبل من یه لیست اون بالا نوشتم خب از اولی شروع کن برو جلو دیگه
شهباز و جغدان مثلا

Unknown گفت...

ولی‌ زمستان ۶۲ یادتون نره ها

ناشناس گفت...

سلام
منو هم در غم خودتون شریک بدونین.

مازیار گفت...

دو جمله آخر بهترین نوشته ای بود که این روزها خواندم در مورد فصیح. روحش شاد.

N گفت...

khoda rahmatesh kone, man ham neveshteh hasho kheili doost dashtam....ravoon bood va sede....va kami ghamghin.

امید گفت...

:(

نه!!!!!!!
منم دوس داشتم قلمشو...
:(

miracle گفت...

روزهای پانزده سالگی من با شراب خام گذشت!
جملات کتابشو حفظ بودم!
خیلی متاسف شدم از رفتنش...
روحش شاد!

دلی گفت...

چقد اون دو خط آخر قشنگ بود

reihaneh گفت...

vaaaaaaaaaaaaay aasheghesham, ahvaz raftanaye karimo khaterate oon ghashang mikone. koote abdolla makhsoosan!

... گفت...

man nemidooonam shomaha va3 che nasli hastin hamatoon vali man 17 salame avalin bar ketabe fasiho khoone madarbozorgam peida kardam male daiim boode, va az un moghe hich kari tooye donya baram bishtar az khoondane ketabaye fasih lezat nadare ....manam ye bar be ye doostam ketabesho dadam vali nakhoond mikhastam khafash konam......

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...