۱۲ دی ۱۳۸۸

شناخت عمیق


یکی از دوستانم از نفخ شدید ناشی از بارداری رنج می برد. تعریف کرد که با همسر اتوکشیده اش به مغازه ای رفته بودند که او در پیچ و واپیچ باد گرفتار می شود . ایشان به ناچار به بالکن مغازه، دور ازهمسر و فروشنده پناه برده و رهایی را تجربه می کند که می بیند همسرِ نگران به دنبال او به بالکن امده است. به ناچار می گوید:

- اه اینجا چه بوی بدی می یاد...

همسر گرام زیر لب جواب می دهد:

- چرت نگو ...من این بو رو می شناسم

۱۱ نظر:

باراکا گفت...

این سوژه ها رو از کجا پیدا می کنی واسه نوشتن بلا جان:))

کیقباد گفت...

این دیگر از مرحله ی شناخت گذشته و به یقین رسیده است . یقین !

ناشناس گفت...

تو دیگه چرااااااااااااااااا؟
گرام در دستور زبان فارسی اشتباه است و باید بگین "گرامی"
زود درستش کن تا منتشرت نکردم

سنـدباد گفت...

عجب همسر فهمیده و با کمالاتی !
خیلی هنر می خواد آدم بتونه روی مولکول های همسرش هم شناخت پیدا کنه ها !

ناشناس گفت...

چه بامزه
تجربه رهايي

ناشناس گفت...

به دوستت بگو رجوع کنه به کتاب مثل آب برای شکلات

زرافه خوش لباس گفت...

بيچاره همسر گرام...

زرافه گفت...

البته اين شناختي است كه معمولا همسران از يكديگر پيدا مي كنند...

حوا گفت...

عمرا ربطی به حاملگی داشته باشه دوستت از اول گوزو بوده.

من گفت...

منظورت از همسر گرام، همسر گرام افون است.
استاد (گرامی)، ما کلمه گرام در فارسی نداریم!!!.

ناشناس گفت...

اون شوهر گرام نمیفهمه که این فعل و انفعالات بخاطر بچه اونم هست؟

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...