امروز با بچه های تئاترم خداحافظی کردم. از هفته دیگه امتحاناتشون شروع میشه، ازشون خواستم که خوب درس بخونن و با وجودی که من تابستون فرهنگسرا نمی یام اما اونا کلاس تئاترو ادامه بدن.
اونا قول دادن که به حرفام گوش بکنن اما گفتن که اصلا نمی تونن قول بدن معلم تئاتر تابستان رابه اندازه من دوست داشته باشند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۶ نظر:
یه وقت ریا نشه ؟ :D
حالا اونا یه چیزی گفتن، شما چرا باور می کنین؟ ;)
مثلا من بگم "قول نمی دم وبلاگای دیگرو بیشتر از مال شما دوست داشته باشم" باورتون میشه؟ اصلا شمام باورتون بشه، خدا که هست؟ والا، دروغم چیه ...
چند روز پيش جشن فارغ التحصيلي عزيزي بودم. وسطهاي جلسه بود كه ديدم مردي را با ويلچر آوردند. با ورود آن مرد تمام سالن بلند شد و مشغول كف زدن شد. تا بحال اينچنين ابراز احساساتي براي يك نفر نديده بودم. از آن لعبتك آشنا موضوع را پرسيم.گفت: ايشان معاون دانشگاه بودند و استادي بسياري از درسهاي ما. كه متاسفانه چندي پيش تصادف كردند و قطع نخاع شدند.و تمام دوستاني كه در اينجا حضور دارند بيش از اينكه از اين استاد علم و دانش زيست را آموخته باشيم درس و رسم معرفت و انسانيت را آموخته ايم.
چه زيبا حسي بود ديدن بروز احساسات بي وقفه جمعي تحصيل كرده از براي استادي كه تنها استاد زيست نبود.
مهربان باشيد و زيبا
Ina ro bikhiyal hala koja miri tatilaat?
تعطیلی ها کنسل شد بابا
گیس طلا جان نظرتو درباره "گروه علاقمندان گیس طلا" توی فیس بوک نگفتی؟!!
ارسال یک نظر