۲۳ دی ۱۳۹۰

بگم چی؟ به حرفات گوش نمی دادم و داشتم فرندز نگاه میکردم ؟

بارها گفته ام که مبتذل ترین مشکلات, مشکلات خانوادگی هستند و بزرگترین مشکلات هم آنها هستند.

مدتی است که بین خواهرها با یکدیگر و مادرک با آنها کدورت هایی پیش آمده که به هیچ صورت قابل حل نیست. نکته دردناک تر این است که تلاشهای من برای رفع این مشکلات نه تنها اوضاع را بهتر نمی کند که بدتر کرده است.

به دلیل بعد مسافت, گفتگو مشکل تر شده و سوتفاهم در تلفن و ایمیل بسیار سریع تر و شدیدتر رخ می دهد.

حالا بعد از چند ماه این ماجرا تبدیل به یک گره کور از رشته های مختلف کاموایی شده که هیچ قلابی توانایی باز کردن آن را ندارد.

من اعتقاد چندانی به گذشت زمان برای بهبودی اوضاع ندارم بنابراین ماهی یکبار این نخ ها را زیر رو روی می کنم و در نتیجه جیغ و فریاد یک نفر از این وسط بالا می رود.

اخرین بار مشاورم توصیه کرد که تا ان حد به مشکلات خانواده اهمیت بدهم که بهداشت روانی خود من به هم نخورد.

منهم تصمیم گرفتم دخالتی در ماجرا نداشته باشم

امروز مادرک زنگ زده بود و داستان را مکرر می کرد و من هم برای اینکه عصبی نشوم. گوشی را زیر بالش گذاشته بودم و هر از گاهی یک صدای به نشانه گوش دادن می دادم و اخرهای بحث برای پایان بخشیدن به گفتگو و خداجافظی یک جمله ای گفتم که گویا باتوجه به جملات قبلی او در بی موقع ترین زمان ممکن بوده و یک خرابکاری گیس طلایانه اساسی صورت گرفت

حالا هیچ جوری هم نمی شود قضیه را درست کرد.


۸ نظر:

آهو گفت...

گیس طلا جان ، تو که تا الآن صبوری کردی ، یه ریزه دیگه هم صبر کن.نزدیک نوروز که بشه ، خودشون دلشون برای هم تنگ میشه و روابط حسنه میشه

آهو گفت...

گیس طلا جان ، تو که تا الآن صبوری کردی ، یه ریزه دیگه هم صبر کن.نزدیک نوروز که بشه ، خودشون دلشون برای هم تنگ میشه و روابط حسنه میشه

ناشناس گفت...

من اکثرا ازطریق فید دنبالت میکنم.اینبار مخصوصا اومدم بهت بگم خیلی عاقلی که اینطور برخورد میکنی.من یک زمانی مثل تو مجرد بودو تنها زندگی میکردم و خودم رو وسط دعواها میانداختم و اسطه میشدم اینو دعوا میکردم اونو سرزنش به این از خوبی این میگفتم به اون از خوبی این میگفتم.داستان درازِ اما اخر سر شدم چوب دو سر همون!یعنی ماجرایی شدها که آخرش من با همه قطع رابطه کردم، شده بودم گوشت قربونی هر کس میخواست منو بر ضداون یکی تحریک کنه اصلا تعجب میکنم چطور دیونه نشدم؟
خودت رو دخالت نده.بر اساس تجربه من خواهر و برادرهای دعوایی خودشون بلدند با هم کنار بیاند و آخرش به هزار دلیل من جمله رو درواسی، به رخ کشیدن خونه زندگیشون به هم یا ازدواج بچه هاشون و...با هم کنار میاند.تو خودت رو خراب نکن.از من گفتن

ناشناس گفت...

سلام.من هم به جمع خوانندگان وبلاگت پيوسته ام.پيشنهاد دوستانه من اينه که براي بهبود روابط اعضاي خانواده ات ،کاري رو که از دستت بر مياد انجام بده.در اين راه به خدا توکل کن،متعادل باش،از صاحب حق دفاع کن و در هر حالت،احترام مادرت رو حفظ کن.پيروز باشي.
محمد

سندباد گفت...

در انتخاب جملات پایانی هم بیشتر دقت کن یه چیزی بگو که بی طرف و خنثی باشه و فقط پایان بخش
ایشالله به زودی حل بشه . اصن فکر نمی کردم شما هم یه روزی از این جور مسایل بنویسی :(

دارا گفت...

برای حل تمام مشکلات، اول باید از آنها دور شد. وقتی دور شدین و از دور به مشکل نگاه کردین، خودتون و منافع خودتون و دیگران کمرنگتر میشه. اونوقت بهترین راه حل ها به ذهن میرسند. تا وقتی *خود* و *من* یا *دیگری* در کار است، مشکلات حل نمی شند بلکه مزمن ، ساکت، گم یا قطع میشند. در ثانی گاهی همین شنیدن مشکلات دیگران، اولین گام حل آنهاست. پمپ تخلیه. اما اینکه سایرین و مشاور گفتند بی خیال، نهایت انجماد و رکوده. کسی که دلش برای پیچک روی دیوار همسایه کوچه قبلیش تنگ میشه، یعنی دیگران براش مهمن. وگرنه ...

آخر از همه اینکه، هرچی مادموازل مادرک میگن، همونه

حواس پرت گفت...

اَه اَه اَه
حالم بد شد از این نظرات!
اصلا مششکلات خانوادگی شما به ما چه ربطی داره؟! :))
والا!

باران گفت...

گيس طلا جون دوست دارم
همينكه ميشه يادت بود تو روازاييي كه دلگيرم ..

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...