۲۹ شهریور ۱۳۹۱

تصور کنید قیافه رامین را

رامین رفته بود جنوب برای بازی تو یه فیلمی
تو یه صحنه باید یه مار می اومد دور گردنش و اونم زهره ترک می شد و بعد مار می رفت
می رن از یه مارگیر یه مار بی خطر می گیرن و رامین می ره اجرا
فیلمبردار میگفت رامین انقدر ترسیده بود که احتیاجی به بازی نبود
سرناهار , رامین از مارگیره می پرسه 
- تو چطور نمی ترسی وقتی زهر اینا را می گیری
- زهرش نمی گیریم که
- چی؟ یعنی چی ؟ زهر داشت ؟ پس چی کارش کرده بودی؟
- دعا بهش می خونیم

۵ نظر:

فروزش گفت...

هاه؟؟؟؟؟؟؟؟//

ناشناس گفت...

vaaaaaaaaaay! kheyli vahshatnak bood! doa? baray mar?? panah be khoda!

Narcis گفت...

:)))))))))))))))))))))))))))))))))

ناشناس گفت...

خدا بیامرزد رامین را -__-

Saeedeh گفت...

dooset daram hamshahri, va neveshte ahto:)

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...