۵ مهر ۱۳۹۱

خودش بود

وقتی بچه بودم , مادرک کیک درست می کرد. در این کیک پزهای برقی که یک  استوانه در وسطش بود
روی کابینت مچاله می شدم و  در جادوی دستهای مادر غرق می شدم که تخم مرغ به هم می زد و آرد الک می کرد و بوی وانیل که درفضای آشپزخانه می پیچید
عجیب ترین بخش این نمایش موزیکال, زمانی بود که کاغذهای روغنی را در کف ظرف می ریخت و استوانه فلزی را در آن می گذاشت. و چه وظیفه  مهمی که من بر دوش داشتم:  نگه داشتن استوانه  تا او مایع را درون کیک پز بریزد...
چرخش این مایع روشن و غلیظ در ظرف چشمانم مرا با خود می برد
گاهی که مادرک اجازه می داد با انگشتم ته ظرف خالی را بلیسم ؛دیگر خدا بود
شیفتگی من ادامه داشت زمانی که 
مدام  از پشت شیشه ظرف نگاه می کردم و رنگ کیک که به تدریج تیره و تیره ترمی شد
و معجزه ای بود دیدن کیک بزرگ برشته ای که از ظرف بیرون می آمد
و بعد دردناکترین بخش ماجرا انتظاری بود که برای خنک شدن کیک باید می کشیدم
چقدر طولانی بود 
اما داستانبه  تراس خانه  ختم می شد و درخت باغچه و چایی داغ و  سهم  کیکی که عجولانه می بلعیدم و نگران تمام شدنش بودم
همیشه مطمئن بودم که کیک من از بقیه خواهر ها لاغرتر است
و آن خرده های ته ظرف که با انگشت بر می داشتم 
همه آیینی بود که یک روز از عمر  مرا را پر می کرد, شیرین می کرد
اما جنگ شد و 
کیک پز مادرک خراب شد و 
 غمهای فراوانی که دل مادرک را پر کرد, دل و دماغی برای کیک پزی برایش باقی نگذاشت
و من  یک عمر در حسرت آن حجم طلایی قهوه ای ماندم که برای من یادآور دوران از دست رفته ای است
 حسرت چرخش مایع طلایی درون ظرف, لابلای انگشتهای مادرم که بوی کیک می داد و بوی امنیت 
دورانی که جهان در آرامش بود و من خوشبخت 

امروز وقتی شراره کیک دست پخت خودش را برایم آورد
با همان سوراخ استوانه ای در میان آن  وخاکه قند های رون آن
وقتی اولین برش را خوردم 
زمان؛ سی سال به عقب بازگشت 

۱۲ نظر:

friends گفت...

اون کیشمیش ها و گردوهای توی کیک رو بگو که به هرکس میرسید حکم جایزه رو داشت.
من الانم که خودم کیک (آماده) درست میکنم، قبل از شستن ظرف همزن، حتما باید به ته انگشت قشنگ تمیزش کنم، یه حس خوبیه.

Unknown گفت...

khoob man alan delam cake khast, bayd che kar konam? vasat kar va az on badtar diet:(

خاتون بانو گفت...

سلام.
برعكس شما، مراسم كيك درست كردن براي من ياد روزهايي است كه پدرم رفته بود جنگ و ما دير به دير از او خبر ميگرفتيم و مادرم دل و دماغ كيك درست كردن نداشت. وقتي مي رفتيم خانه خاله برايمان كيك ميپخت و مايه ته ظرف هميشه سهم من بود چون يكي اجز معدود چيزهايي بود كه بغضم را از بين ميبرد و چند لحظه اي از فكر نبودن پدر درمي آورد.
راستش كيك پختن را دوست ندارم.

Pardis گفت...

همین اتفاق برای شیرینی های افتاد که مادر من هر سال عید درست میکرد... حال و هوایی بود ها... اما چند سال بعد ، یک سال نوروز مادر دیگه شیرینی نپخت. گفت دیگه نه دل و دماغ دارم نه انرژی ...دیگه هیچ شیرینی برای من شیرینیهای عید مادر نشد ...

moh3n گفت...

چند ساله كه دارم وبلاگتو ميخونم اما هيچوقت كامنتي نذاشتم ولي اين پستي كه گذاشتي بدجوري منو برگردوند به روزاي گذشته رفتم كيك پز مادرم را پيدا كردم چندتا عكس گرفتماما اون استوانه گم شده خيلي ناراحت شدم زيرشم يه چهارپايه فلزي داشت وقتي گرم ميشد اونم نيستش. حيف شد :(
http://up.vatandownload.com/images2/4o0x7wp280u9w8dufnm.jpg

http://up.vatandownload.com/images2/k7a8phxithriz6y03h1.jpg

http://up.vatandownload.com/images2/1p2oj8149reyxakx79a0.jpg

taraaaneh گفت...

به به نوش جونت... مزها بوها هر کدوم میتونن آدم رو فرسنگها توی زمان و مکان جابجا کنن. گاهی هم یک بوی آشنا هست که آدم نمیدونه چیه و احساس خاصی رو تداعی میکنه. من وقتی میرم فروشگاه گاهی چشمهام رو میبندم و شمعهایی رو که بوهای مختلف و متنوع دارن بود میکن مثل اینه که یک آلبوم احساسی رو ورق زده باشی.

فاطمه گفت...

اییییییم! چه حس خوبی داره اینجا! می شه همه پست هاتو پشت سر هم خوند و با عطر کیکی که پیچیده اینجا خوش بود!

maahoor گفت...

khoshmazeh bud...age kasi az taraf terminal rad shod khabaretun mikonam...az oun lehaz migam;)

Narcis گفت...

ما هیچ وقت تو خونه مون کیک درست نمی کردیم. پدیدهء شیکی بود که از نظر بزرگترها هدر دادن شکر و روغن و دیگر مخلفات بود! گاهی که اینجا کسی برام کیک دست پخت خودش رو میاره مثل یه بچه از خوشحالی ذوق می کنم و بالا و پائین می پرم. خاطرات کودکی تو گیس طلا جون در بزرگسالی من بازآفرینی میشه و ... لذت بخشه!

شراره گفت...

گيس طلا جونم؛ خوشحالم كه كيكي كه برات آوردم علاوه بر شيريني خود كيك و لذت خوردنش, شيريني خاطرات كودكيت و لذت اون روزها رو برات تداعي كرد و چقدر زيبا به تصوير كشيدي خاطرات كودكيت رو. اون كيك اولين و قديمي ترين كيكيه كه خوردم و پختش رو از مادرم ياد گرفتم(پخت اون كيك ساده توي خانواده ما موروثيه:)) و منهم هميشه كمك و همراه مادرم بودم و براي همزدن روغن و شكر كه مدت طولاني وقت لازم بود بخاطر اينكه مامان معتقد بود كيك براي خوب پف كردن نياز به هم زدن خوب شكر و روغن داره و اون موقع همزن برقي هم كه نبود خودت مجسم كن سختي كار اون زمان رو! و دلخوشي من ليسيدن مايه ته ظرف بود:)نوش جونت

گیس طلا گفت...

moh3nممنون بابت عکسها
خودش بود

ناشناس گفت...

cheghad ghashang neveshtyyy<3<3<3

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...