۱۲ دی ۱۳۹۱

امروز بعد از سالها خیاطی کردم

تازه که به تهران آمده بودم زیاد خیاطی می کردم
دانشجوی بی پولی بودم در شهری غریب و خیاطی منبع درآمد خوبی بود، پنهان از خانواده ای که نمی دانست گزینش آموزش و پرورش رد شده ام و مدتهاست که حقوقی در کار نیست 
امروز یک پالتو چهارخانه برای خودم دوختم، بدون جیب
دوست داشتم جیب داشته باشد اما به مدل لباس نمی آید
در آن سالها همیشه  لباسهایم جیب داشت
جیب علاوه بر اینکه دستهای سرمازده را اندکی گرم می کرد
یه جایی هم بود برای دستهایی خجالتی که صاحبشان نمی داند با آنها چه کند
جای خوبی هم بود برای چیزهای که همیشه گم می کردم ،
بعضی وقتها ها یک جیب را خودت بر می داشتی و دومی را با دوست سرمازده ات تقسیم می کردی و سعی می کردی که هماهنگ با هم راه بروی
خب بیست سال گذشته 
دنیا خیلی عوض شده 
 دیگر نگران کرایه آن  زیر زمین کوچک در انتهایی ترین نقطه  تهرانسر نیستم 
مجبور به پیاده روی های طولانی در سرما برای رسیدن به آنجا هم نیستم
کیفهایم آنقدر جیب دارند که دیگر چیزی را گم نمی کنم
دستکش های چرمی زیبایی دارم که از  یه حراجی در رم خریده ام 
خانه گرمی دارم  که تا مترو دو قدم  فاصله دارد
حتی دیگر به اندازه قدیم هم خجالتی نیستم 
اما هنوز خیلی چیزها عوض نشده 
 هنوز دلم می خواهد برای این پالتو  جیب بذارم
برای دوست سرمازده  ای که شاید روزی  یکی از آنها را لازم داشته باشد

۹ نظر:

ناشناس گفت...

گیس طلای عزیز سلام. ممنون از این تلنگرهای خوشایند. هیوا

hadi khabbazzadeh گفت...

سلام
خوشحالم از اینکه دنیا برایتان به خوبی عوض شده
آرزومند بهترین ها برایتان هستم

sara گفت...

سلام گیس طلا
یادآوریهات خیلی قشنگ و دوست داشتنیه...

ناشناس گفت...

هیعی...

روزبه گفت...

عالی بود!

ناشناس گفت...

دلگرم شدم

سلانه گفت...

عمیقن دوستت دارم گیس طلا خانوم :)

ستاره گفت...

سلام دوست شیرازی
عاشق حرفهای ساده ولی عمیقی هستم که در وبلاگتون می نویسید
هر روز سر می زنم

aa sed malooch گفت...

kashki ie jibam bood ke mishod bazi vaghta saro toosh ghayem kard mese dast,

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...