۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲

ایرانیان غریب

همیشه پنهانی وارد جنگل می شوم
اگر کسی نداند که تو بین درختانی
خطری هم تهدیدت نمی کند
...
دیروز در جنگل قدم می زدم
از رودخانه رد می شدم
از چشمه می نوشیدم
که ناگهان مردی میانسال با تبری بر دوش از لای درختها به سمتم آمد
فرصتی برای پنهان شدن باقی نمانده بود
نزدیک آمد و دستش را به سمتم آورد
وحشت باعث شده بود که هیچ حرکتی نکنم
تنها به مشتش نگاه می کردم که جلوی صورتم باز شد
.
.
.

دستانش پر از توت های سیاه آبدار بود
.
.
.
آقای عبداله اکبری مهربان ساکن روستای انگتارود
حتما روزی به هفت چشمه خواهم آمد و از عسل کندوهایت خواهم خورد حتما به شیرینی توت هایت خواهند بود

۳ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی قشنگ بود ولی چرا اسمش رو گذاشتین ایرانیان غریب؟

Gistela گفت...

این نامی تکراری است که من بر روی پست هایی مختلف که درباره برخوردم با ادمهای مختلف است می گذارم

Unknown گفت...

هورا هورا گیس اومده:-D:-*

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...