۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲

شما بجنب

بخش بزرگی از من کودک باقی مانده است و این جمله نوید خوبی نمی دهد
مقدار زیادی را به گردن جامعه می اندازم که تحسینش را بیش از آنکه نثار زن بالغ کند، به پای زنان کودک صف می ریزد
بقیه اش را هم به گردن خانواده ام که مسئولیت پذیرفتن را به من یاد نداد
اما بخش عظیمی از این گناه به گردن خودم است
 درست از زمانی که دانستم باید بزرگ شوم
اما به دلیل تعباتش
 از زیرش شانه خالی کردم
بزرگ بودن سخت بود
و حالا
متاسفم
بابت سالهایی را که برای بلوغ از دست دادم
و حالا
 در 
آستانه میانسالگی
باید دوباره 
از 
اول
شروع کنم

۲ نظر:

الا گفت...

من هیچوقت از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکردم. بر عکس مسئولیتهای دیگران خصوصا خانواده را بعهده گرفتم. نقش در خدمت دیگران بودن را و دیگران را خوشحال کردن را، خانه امان بمن تحمیل کرد. این که همیشه دیگران را خوشحال کن، سرگرم کننده باش، دل کسی را نشکن ، با طبیعت شادی که داشتم خیلی سازگار بود.
وچه وحشتناک دیگران از آن بهره مند شدند.قسمتی که گفتی جامعه ( فرق نمیکند کدام جامعه) را شدیدا میفهمم. اینکه دیگران به تو نقش میدهند هر چند این نقش اندازه بلوغ تو نیست ولی خودت این نقش را باور میکنی.و مدتها بازی میکنی. تا زمانی که دیگر در نقش ات نگنجی.
من زمانی که ایستادم و گفتم نه خیلی زود نبود. این پروسه نقش خودت را بفهمی و بازی کنی پروسه آسانی نیست.
برای من همراه با انفجار خشم و افسردگی و افسوس و رنجاندن تمامی کسانی بود که دوستشان داشتم.
و از قرار این پروسه پایانی ندارد. نمیدانم کی نقش واقعی ام را پیدا میکنم. مشغول زد و خورد هستم. با خودم بیشتر و در سکوت با دیگران.

DONC گفت...

همیشه همینه۰۰

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...