۱۲ تیر ۱۳۹۲

غریبه که نیستید

من یک نوجوان فاجعه بودم
از این دخترهای لاغر و زشت و سیاه با دماغ گنده و صورت پر جوش
که با همه اعضای خانواده سرجنگ داشتم و گمانم بر این بود که همه قصد آزارم را دارند

از همان موقع یک توانایی حیرت انگیر در شناسایی نقاط ضعف آدمها و فرو کردن سیخ در این مواضع داشتم
شاید چون خودم خیلی از این مناطق داشتم و
شاید چون خیلی درد داشت وقتی کسی همین کار را با من می کرد
.
خلاصه اینکه زبانی به شدت تیز و زهراگین که آبجی ها هنوز که هنوز است خاطرات جذابی دارند از زخم های  آتشینی که به آنان می زدم
و شما که غریبه نیستید
لذت بخش هم بود
بزرگتر که شدم و ازکانون گرم خانواده که دور شدم ، متوجه شدم که آدمها همه دشمن نیستند و قصد آزار ندارند
بعد از آن کمتر از این استعدادم استفاده کردم
اما دوستانم سالی یک بار به یاد دارند که تا فیها خالدونشان سوخته است
و حالا
تنها باقیمانده آن زبان
صراحت من است که  وقتی لباسی زشت است و آرایشی بد و خانه ای بی سلیقه  و دوست پسری داغان
حتما به اطلاع صاحب دوست پسر و  لباس و آرایش و خانه  می رسانم
.
.
اما
به تازگی 
متوجه تغییری شدم
من دیگر
از آن لباس و آرایش و خانه و دوست پسر  بد نمی گویم
و
حتی
کمی هم دروغ می گویم
.
و
گمان میکنم  مدت حضور در دنیا خیلی برایم کوتاه تر شده است
و
شادی هایش  ارزشمند تر
 حتی اگر کوتاه مدت
حتی اگر غیر واقعی
دیگر دل راست گفتن ندارم
و از لبخندی که بعد از تعریف های ناشیانه و دروغینم می بینم
غریبه که نیستید
لذت می برم
.
.
پیر شده ام
گمانم


۵ نظر:

Unknown گفت...

مطمئن هستيد يا كودك درون رفته مرخصي

همونکه دست زیر چونه، چشم به دور دورا دوخته گفت...

نه
پیر نشده اید. تاز وارد چِل چِلی شد اید.

پ.ن. چِل در زبان شیرازی به چه معنی است؟
آخه این چه حرفیه عزیز خانم طلا؟

راحتتان بکنم! تملق، دردی مزمن و به همان نسبت فراگیر و مسری است در این جامعه که افراد ناخواسته برای همراه شدن با اجتماع به آن متوسل می شوند.
وگرنه مثل من قطع رابطه با اطرافیان رو ترجیح می دهند و عطایشان بر لقایشان می بخشند.
بعدش هم می آیند اینجا و اینترنت و وبلاگ خوانی رو ترجیح میدن. باور کنین فضای مجاز اقلا اینش خوب است که من جرات می کنم اینگونه نظر مخالفم با ایده مثلا شما رو ابراز کنم.
کجای جامعه این امتیاز وجود دارد؟ هان؟
لطفا برگردین به همون دخترک کک مکی زشت و غرغرو اما صریح و گزنده. من ترجیح میدهم صداقت و صراحت رو بر دماغ عملکرده ی متملق.

DONC گفت...

گیس طلا جان ، نمی دونید که من چقدر نوشته هاتون رو دوست دارم

الا گفت...

گیسو جان
من هم در جوانی صریح و صادق بودم. هر چند با ظاهری مورد تائید دیگران و زبانی مهربان و دوستانه.
تملق گویی هیچوقت جزیی از من نشد. یعنی حوصله اش را نداشتم و ندارم.
حالا منهم پیر شده ام اما کم حوصله تر و صریح تر.کم طاقت در برابر کلیشه ها و چرت و پرت گویی ها.خیلی ها را میگذارم با کلیشه ها، دل خوشیها ، چرت و پرت هایشان خوش باشند اما تملق نمیگویم.
چرت و پرت گویی دیگران که تملق گویی نمیخواهد.این میشود ساپورت کلیشه های بی معنی.
گاهی اوقات حتی به طرف که فکر میکنم توانایی دارد که مزخرف نباشد و خودش را و حتی زندگیش را با کیفیت بهتری اداره کند تلنگری هم میزنم.و فکر میکنم که لطف هم کرده ام! چون هر کسی اینکار را نمیکند.خودم هم خوشحال میشوم که کسی این تلنگر را بمن بزند.

Fereshteh Sb گفت...

هنوز که هنوزه وقتی خودمو مجبور به این دروغهای سفید می‌کنم حالم بد می‌شه. بخاطر همین هم آدمهای زیادی دور و اطرافم ندارم که از اون وضع هم ناراضیم :)

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...