دوقلوها دور روز پشت سر هم تو مدرسه حالشون بد شده، چون محل كار مادر و پدرشون دور بوده و هر بار بابايي رفته دنبالشون
انتظار مي رفته كه جناب سرهنگ از اين بابت غر بزند اما مشاهده شده كه محبت بين آنها و بابايي بيشتر شده
كاشف به عمل اومده و معلوم شده وقتي بابايي رفته دم كلاس ، معلمش گفته شما جناب سرهنگي؟ گفته بعله، معلمه گفته : خيلي دوست داشتم ببينمتون، اين دو تا هميشه دارن در مورد شما حرف مي زنن!قهرمان زندگيشون هستيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر