۲۵ شهریور ۱۳۸۴

گوز

نوزاد کوچک دوستم را از شدت یبوست زیاد عمل کردند. پسرک چندین روز بود که نمی خوابید..سرانجام بعد از مدتها به خواب رفت پدر یواشکی وارد اتاق شد که چیزی را بردارد که عطسه اش گرفت مادر وحشتزده به او اشاره کرد که جلوی دهنش را بگیرد. پدر همین کار را کرد ولی...............چنان صدای شدیدی از انتهای پدر خارج شد که کودک وحشتزده از خواب پرید و یک روز دیگر گریه کرد

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...