۲۹ فروردین ۱۳۸۵

فیروزه

دانشگاه حجم سازی درس می دادم گفتم که برای جلسه دیگه ابر بیارن ..همه دختر ها رفته بودن ابر خریده بودن پسر ها ابر تشکشون را کنده بودن!!!
این جلسه گفتم در تعطیلات سنگ جمع کنند برای کار با سنگ تمام دختر ها سنگها زیبای از شمال اورده بودند پسر ا دست خالی اومدند و وقتی یادشون اومد رفتن پایین از تو حیاط دانشگاه یک کیسه سنگ کندند و اوردند...
امروز برگه های دانشجویانم را صحیح کردم و لحظات سختی را گذراندم 10 نفر را انداختم که واقعا تقصیر خودشان بود من منبع ساده ای را معرفی کرده بودم و تعدای زیادی سئوال داده بودم که گفتیم از بین انها سئوالت را مطرح می کنم به عنوان نمره کمکی هم تحقیق داده بودم و اینها نه تحقیق درست و حسابی داده بودندو نه سئوالات را جواب دادند و من مجبور شدم با اینکه می دانم در نهایت انهایی که نمره اورند سواد بیشتری از اینان ندارند و تنها خسران مالی نکردند که دانشگاهشان پولی است. من می دانم که این مدرک مضحکتر از ان است که من سختگیری کنم اما بالخره یه جای باید جلوی این ریزش را گرفت و طبق معمول بهترین نمره ها مال دختران بود اما این پسران هستند که گرافیست های خوبی هستند
سر کلاس دختری است که در اغاز کار حجم سازی وحشتزده است که مبادا در پایان خراب شود ...
مشکل کجاست این وحشت که مانع خلاقیت انان و خودم است از کجا وارد شده و چرا با اگاهی از وجودش نمی شود شکستش داد؟
قضاوت نگاه دیگری این نگاه در خصوصی ترین لحظات زندگی هم با ماست در کلاس درس در محیط کار و حتی در اتاق خواب... نیاز به بهترین بودن همه جاهست...
یک مثال مضحک:
دوستم داشت ازدواج می کرد و نگران شکل دستگاه تناسلی اش بود و می خواست ان را جراحی پلاستیک کند و به زور این فکر را از سرش بیرون کردیم و وقتی ازدواج کرد گفت که شوهرش واقعا به این قضیه اشاره کرده است و جالب این که همسر گرامی در اثر یک سوختگی در کودکی دارای لک و پیس در ان قسمت بوده است که طبعا دوستم هیچوقت به این موضوع اشاره نمی کند که او اعتماد به نفسش را از دست ندهد!!!

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...