۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

چهار دیواری

خسته شدم صاحبخانه تصمیم گرفته خانه را بفروشد بدون اینکه با من در این باره صحبت کند. یک نفر زنگ زد و گفت برای دیدن خانه می اید. سالهاست که تنها زندگی می کنم و اجاره نشینم اما این کابوس بی خانمانی هیچگا ه دست از سر من بر نمی دارد من نمی دانم چرا بد شانسی ها با هم می آیند از آژانس ها ی مسکن متنفرم وقتی که وارد می شوم و مرا قیمت می گذارند و سرانجام می گویند: خانم با این بودجه خونه براتون پیدا نمی شه... انهم با چه لحنی. از صاحبخانه هایی که خانه به دختر مجرد نمی دهند و انهایی که از انقدر سند و مدرک می گیرند که معلوم نیست خانه را می خواهنداجاره بدهند یا مرا می خواهند استخدام کنند..همین صاحبخانه فعلی فقط گواهی ب کارت از من نخواست ..بقیه مدارک یک پوشه شد! صاحبخانه قبلی ساعت 11 شب هوس می کرد بیاد و بحث سیاسی با من راه بیندازد... قبلی می گفت باید پای برهنه از پله ها بالا بیایم... قبلی هر وقت دلش می خواست تلفنم را قطع می کرد... قبلی کولر نمی خرید... قبلی نگفته بودن خانه گاز ندارد...مسخره است که من برای نگه داشتن همین سطح زندگی در تلاشم نه حتی برای بالا بردن سطح زندگیم

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...