دوستی قدیمی را دیدم دوستی های ترم یک یه مزه دیگه می دن زمانی که هر چیزجدید را با هم تجربه کرده باشی زندگی در غربت تنهایی اشپزی کردن و لباس شستن با دست . حتی اینکه یک کیلو انگور چقدر است و از جلوی صف پسر ها چطور باید رد شد وسینی غذا را روی میز گذاشت
اما دیدن انها چیز دیگری را هم به یاد می اورد ..گذشت زمان چین لبخندی که نبود خط پیشانی که افتاده
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر