جمعه است. مهمونا رفتند و من موز می خورم تا این غروب دلگیر تموم بشه...شاگرد سابقم زنگ زد ازدواج کرده رفته شهرستان یه بچه هم داره. زنگ زد تا بهم بگه که یه موش اومده توخونه اش! گفت که رفتن مسافرت برگشتن دیدن که فضله موش تو خونه است. رفته چهار تا تله موش خریده گذاشته تمام خونه اسپری حشره کش هم زده و هنوز نگران بود مبادا طاعون بگیره
تمام دلداری های لازم را بهش دادم گفتم که مرگ موش را کجا و چطور استفاده کنه...و اینکه موش های شهرستان تمیز هستند و نگران نباشه ..
گوشی را گذاشتم و به انواع خدمات شغلم فکر می کنم!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر