۹ بهمن ۱۳۸۵

جونورها


رفتم سر اجراشون ....چنان در آغوشم گرفتند که هیچ کس نگرفته...چنان متن زیبایی نوشته بودند و اجرا زیبایی کردند ...با شمع ها و پیراهن های سیاه ..لذت بردم ....یه نفر داشت می گفت: اخه اینا دست پروده های خانم طلا هستند...احساس عجیب خوبی بود...بعد از نمایش روی زمین نشستیم و قیمه امام حسین خوردیم ...که حسابی بد مزه بود اما کسی نفهمید. نمی دونم چند بار شنیدم :دلم خیلی براتون تنگ شده بود خانم................

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...