رفتم سر اجراشون ....چنان در آغوشم گرفتند که هیچ کس نگرفته...چنان متن زیبایی نوشته بودند و اجرا زیبایی کردند ...با شمع ها و پیراهن های سیاه ..لذت بردم ....یه نفر داشت می گفت: اخه اینا دست پروده های خانم طلا هستند...احساس عجیب خوبی بود...بعد از نمایش روی زمین نشستیم و قیمه امام حسین خوردیم ...که حسابی بد مزه بود اما کسی نفهمید. نمی دونم چند بار شنیدم :دلم خیلی براتون تنگ شده بود خانم................
۹ بهمن ۱۳۸۵
جونورها
رفتم سر اجراشون ....چنان در آغوشم گرفتند که هیچ کس نگرفته...چنان متن زیبایی نوشته بودند و اجرا زیبایی کردند ...با شمع ها و پیراهن های سیاه ..لذت بردم ....یه نفر داشت می گفت: اخه اینا دست پروده های خانم طلا هستند...احساس عجیب خوبی بود...بعد از نمایش روی زمین نشستیم و قیمه امام حسین خوردیم ...که حسابی بد مزه بود اما کسی نفهمید. نمی دونم چند بار شنیدم :دلم خیلی براتون تنگ شده بود خانم................
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر