۱۹ بهمن ۱۳۸۵

تمام سفر عروسی را با یک دوست خل دیگر عروس بودم( این جمله به این معنی است که اون یکی خله منم؟)(منظورم اینه که دوست من نبود دوست عروس بود) 1-این دوسته به من گفت من سشوار می یارم و نیاورد و من مجبور شدم سرم را با دستمال کهنه ای که از توی اشپزخانه پیدا کرده بودم بپیچم...بلدید/؟ نوارهای باریک پارچه که موها را دورش می پیچید تا فر شود....فقط خانمها می فهمند یعنی چی...بدون سشوار بودن..
2-می گفت دو ساعت دیگه به سمنان می رسیدم و تمام مدت منظورش نیشابور بود و قبول نمی کرد که منظورش نیشابوره می گفت سمنان
3-از عروسی بیرون اومدیم جلوی اون همه ادم به من می گه تو دامن منو ندیدی؟ انگار من از پاش در اوردم
4-تو قطار تمام مدت به من می گفت که به دوست پسرش مسیجز بزنم در حالی که من این اقا را به او معرفی کرده بودم(برای اینکه خودم از شر ان اقا خلاص بشم) و من نگران بودم در صورت این کار ان اقا جمله عاشقانه ای برای من بفرستد
5- زیپش هم تو قطار باز بود و ...
بازم بگم ..خل شدم ..عین خودش!

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...