۲۲ بهمن ۱۳۸۵

رفتم دانشکده دیدم مسئول اموزش که همیشه پاچه مرا می گرفت با احترام مرا صدا زد و گفت نامه دارید و با وحشت نامه را به دستم داد . نامه از طرف کمیته انضباطی بود! با ترس بازش کردم دعوت به جلسه ای شده بودم پیرو نامه ای...رفتم توی اتاق دو تا پسر را دیدم که کارشان به تعهد کشیده شده بود...اما مسئول کمیته با تمام ذهنیاتم فرق داشت.
یک مرد قد کوتاه با کلاه پشمی سبز رنگ هربار که از اتاق خارج می شد خداحافظی می کرد و هر بار که وارد می شد سلام می کردر و من نمی توانستم نخندم و او حتی به خنده های من با احترام برخورد می کرد
- خانم دکتر شما برای چی اومدی؟
- نامه برام اومده
- برای شما؟ برای چی؟
- نمی دونم از شما می پرسم
- باکارمندی دعوا کردید؟
( افکارمن: اهان زنیکه مسئول کتابخانه که به من گفت زیاد آرایش می کنی منم بهش گرفتم به جای امر به معروف و نهی از منکره بره کتاباشو شماره بزنه که از نمایشگاه سه سال پیش مونده! رفته زیر ابم را زده)
- یا با یکی از استاد ها..
( اهان اون استاده که به من گفت شما خیلی زیبا و خوش پوشید اگر بخواهید بورس شما را درست می کنم و منم تهدیدیش به حراست کردم)
- یا یکی از دانشجویان
( اهان اون دختره عوضی که از حسادت داشت می مرد وقتی فهمید من رتبه اول شدم)
مسئول رفت سراغ پرونده و گفت: ببخشید خانم دکتر مثل اینکه اشتباه شده ..لیست تشویقی با توبیخی قاطی شده!!

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...