۲۲ بهمن ۱۳۸۵

من عاشق تخمه هستم ان هم ارزانترین و بدترین نوعش اسمش هم نمی دونم چیه سیاه و ترشش و شوره...من فکر می کنم وقتی پیر شدم جلوی افتاب دراز می کشم و تخمه می خورم و رمان می خونم....رمان های زرد زرد زرد...

۴ نظر:

don sifon گفت...

cool weblog

ناشناس گفت...

ساعت ۱۲:۲۶ دقیقه شب به وقت اینجاس همینجوری یه سوژه به ذهنم رسید گفتم برات بنویسمش:

نمی دونم چرا دلم نمی خواد نغمه ثمینی باشی! نمی دونم چراها؟! همینجوری دلم نمی خواد. دلم می خواس مینو فرشچی بودی، خیلی خانمه. یا چیستا یثربی، خوشگل نیست ولی خب کارش خوبه. حیف که بچه نداری وگرنه بیشتر دوست داشتم رخشان بنی اعتماد بودی. تازه پاتم درد نمی کنه یا حداقل من خبر ندارم. سرت شاید ولی پاتو مطمئن نیستم! ولی فکرشو بکن اگه یهویی معلوم می شد که اصلاً زن نیستی، مردی! عین "بعضیا داغشو دوس دارن". اونوقت چی؟! اونوقت شاید دلم می خواست پیمان قاسم خانی بودی یا فرهاد توحیدی یا نه سعید عقیقی:

وقتی حواست هست فقط زیبایی،
وقتی حواست نیست زیباترینی،
حالا حواست هست!

حالا چرا فقط سینمایی؟ چرا محمد چرمشیر نباشی، محمد یعقوبی یا جلال تهرانی، چرا یه شیزو نباشی که آخر نمایش پانته آ بهرام بیاد بالا سرش و بهش بگه: " هی مرد گنده ...!" بعدشم همه چراغا روشن بشه و همه کف بزنن. تا اینجا رو که اومدیم اصلاً چرا بیضایی نباشی؟ مهرجویی؟ تقوایی؟ یه کیمیایی جوون، نه! هیشکی علی حاتمی نمی شه ولی اگه علی حاتمی بودی......آه

نمی دونم چرا دلم نمی خواد نغمه ثمینی باشی! اصلاً دلم نمی خواد هیشکی باشی. کسی بودن دردسره ولی خوب خودت می دونی، می تونی هر کی دلت می خواد باشی. ولی خدا کنه نغمه ثمینی نباشی. نمی دونم چراها؟! همینجوری دلم نمی خواد!

ناشناس گفت...

:))))
چه باحال

Alborz گفت...

آقا من مدّتها تو کف بودم که چرا تو موعد امتحانا زياد زياد ميرم سر قدم، هر بار هم يه کوچولو مياد! الان ميبينم مشکل همه گيره!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...