۱۶ فروردین ۱۳۸۶

مومو

دیشب کتاب مومو را خواندم میشائل انده دوباره لذت بردم ...مثل ان همه سال پیش ... این کتاب کودک نیست. حقیقتا نیست ،داستان راخوانده اید ؟ موجودات خاکستری پوشی وقت مردم را می دزدند و مردم به تدریج برای همصحبتی با دوستان, اب دادن گلها و قدم زدن در خیابان وقت ندارند...در حین خواندن کتاب متوجه شدم که من مومو هستم! باور کنید جدی می گم من مثل مومو برای شنیدن حرفهای دیگران خیلی وقت دارم... من برای خودم هم همیشه وقت دارم...من برای گلدانها و بچه ها همیشه وقت دارم ...من همیشه از اینکه دیگران این همه سرشان شلوغ است تعجب می کنم...توی کلاسمان من تمام مقاله ای ترم پیش را نوشتم و تحویل دادم و در این ترم هم در همین تعطیلات یک مقاله درباره زنان نمایش نامه نویس نوشتم...و الان دارم درباره اعداد در اساطیر ایران می نویسم. وقت هم داشتم که به ساعتها وراجی خواهرم درباره عشقش اسپاک هنرپیشه سریالی به نام انجل گوش بدم(نباید نگران خواهرم بشم؟ این سریال درباره خون اشام هاست و عشق او هم یکی از اوناست!)من برای به رویا رفتن هم خیلی وقت دارم خیلی....خاکستری پوشها چند تا از دوستای منو گرفتن اما هنوز خیلی ها هستن که برای شنیدن حرفاشون می یان پیش من

۱ نظر:

papillon گفت...

درباره ي كتاب كودك (و نوجوان) من شيفته ي جان كريستوفر و رولد دال بودم هميشه، و هستم --من با ماتيلدا كلي همزاد پنداري داشتم-- اريش كستنر و ديگران هم جاي خودشان.. اونها رو خوندي؟

درباره خواهر كوچكت: من تاييدش مي كنم! من حتي امروز هم هنوز شيفته ي داستان هاي خون آشام ها و گرگ نماها هستم! البته بين ايراني ها از اين توجهات نداشتيم قبلا، بيشتر مال بچه هاي ترنسيلوانياست!!

اگر خواستي ردپاي اين موجودات دوست داشتني رو در سينما ببيني Bram Stoker's Dracula و The Fearless Vampire Killers رو ببين

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...