۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶

آقام

باز هم این مادر من با شهود های عجیبش ...بدون دلیل برای بیست نفر برنج خیس کرد تا به قول ما شکر پلو درست کنه ...بدون اینکه کسی را دعوت کرده باشیم ...بعد رفتیم مسجد و سالگرد اقا بزرگ و ... بعد از مراسم عده های از مدعوین امدند خانه ما ...شام نگهشون داشتیم و شکر پلو ....حتی به مستاجر زیر زمین هم رسید....اگر بدانید چه لذتی می برد مادرم ..می گفت اقا بزرگ به همین سفره کوچک من راضی شد...و اطمینان داشت

۱ نظر:

ناشناس گفت...

شكر پلو رو بچه كه بودم دوست نداشتم. مي‌دوني كه اينجا يه غذاي پراهميت بود. مخصوصا در خانواده پدري من كه جد اندر جد تاجر شكر بودند. ولي اخيرا جايي خوردم و خوشم آمد.
فكر مي‌كنم تا چند سال ديگه شكرپلو هم به تاريخ بپيونده.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...