۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۶

رفتیم عروسی ..سه تایی با کفشهای تاراق تاراقی سواری تاکسی تلفنی شدیم دیدم پول برگشت نداریم...
چی کار کردم؟
تو عروسی همش دنبال شاباش می دویدیم تا پول تاکسی تلفنی جور شد...فکر کنم یه چند نفری نظرشون نسبت به این خانم با وقار عوض شد..وقتی پولها را توی لباسش می چپاند!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

كاش اين كلمه عبورو ورميداشتي.
راستي يادم رفت سلام كنم:ِD

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...