۵ تیر ۱۳۸۶

توی تاکسی نشسته بودیم در فضایی کاملا جدی راننده هم یک مرد میانسال و محترم بود...یه اخونده از جلوی ماشین رد شد و کنار خیابان ایستاد منتظر تاکسی...راننده ناگهان با دو تا دستش زد تو سینه اش و مثل پیرزنها جیغ کشید: ای خدا منو مرگ بده ...تو چرا ماشین نداری؟...حتی خود اخونده هم خنده اش گرفته بود....

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...